آخرین اخبار
کد مطلب: 81506
يادداشت مهدي محمدي/
نان تحريم در تنور فتنه/ فتنه‌88 عامل اصلي تحريم‌ها
تاریخ انتشار : 1393/10/08 14:58:24
نمایش : 2833
آمريکايي ها اعتراف کردند که تحريم ها و شکنجه‌هاي اقتصادي که آمريکا بر مردم ايران روا مي دارند در حمايت از فتنه گران و فتنه 88 اعمال شده است.

به گزارشسلام لردگان به نقل از شبکه اطلاع رساني راه دانا مهدي محمدي در سرمقاله وطن امروز نوشت: پاسخ اين پرسش که علت واقعي اعمال رژيمي از تحريم‌ها عليه ايران که آمريکايي‌ها خود آن را سنگين‌ترين تحريم‌هاي طول تاريخ مي‌خوانند، واقعا چه بوده و اين تحريم‌ها در اصل چه هدفي را تعقيب مي‌کرده، بسيار پيچيده و در عين حال بااهميت است. آمريکايي‌ها- و برخي گروه‌هاي داخلي همفکر و همراه آنها- در اين سال‌ها، کليشه‌اي ساخته‌اند مبني بر اينکه علت اصلي اعمال تحريم‌ها، سياست هسته‌اي ايران و نوع تعاملي است که ايران در اين باره با جامعه بين‌المللي در پيش گرفته است. خروجي اين نوع نگاه به مساله هم اين است که اگر ايران في‌المثل در موضوع هسته‌اي طور ديگري رفتار مي‌کرد، تحريم‌ها هم يا اصلا اعمال نمي‌شد يا اينکه حداقل قدرت و شدت فعلي را نداشت.

 اين نوشته که براساس يک مطالعه کتابخانه‌اي کم و بيش وسيع آماده شده، استدلال خواهد کرد اين نوع نگاه به مساله کاملا غيرواقعي و بلکه گمراه‌کننده است.  رژيم تحريم‌هاي فعلي ايران، ريشه در قطعنامه 1929 شوراي امنيت دارد که 25 خرداد 1389 (ژوئن 2010) صادر شد. تمام تحريم‌هاي يکجانبه‌اي که اکنون به‌عنوان تحريم‌هاي موثر عليه ايران از آنها ياد مي‌شود (تحريم‌هاي انرژي و مالي) در واقع براساس زيرساخت حقوقي که در اين قطعنامه ايجاد شد، اعمال شده است. اما اين قطعنامه–چنانکه با جزئيات نشان خواهيم داد- اساسا نه يک قطعنامه هسته‌اي است و نه با هدف واکنش نشان دادن به سياست‌هاي هسته‌اي ايران اعمال شده است.

قطعنامه 1929 که دقيقا در سالگرد فتنه 88  تصويب شد، محصول تعامل راهبردي آمريکا و متحدانش درباره نحوه کمک به فتنه 88 در ايران –که رو به افول نهاده بود- و يکي از خروجي‌هاي بازنگري استراتژيک آمريکا در سياست خود درباره ايران پس از فتنه 88 است. زمستان 88 و بهار 89 بحث‌هاي مفصل و بسيار مهمي در آمريکا صورت گرفت در اين باره که آمريکا چگونه بايد با توجه به تحولات داخلي ايران، راهبرد خود را بازنويسي کند تا در تغيير محاسبات مردم و حاکميت در ايران موفق باشد.

اين بازنگري، اگرچه در اصل يک فعاليت بشدت پنهان درون دولت آمريکا بوده است اما کاملا محرمانه نمانده و در همان ايام بخش‌هاي مهمي از آن به محيط علني و رسانه‌اي راه يافت. در واقع تصميم به اينکه اعمال تحريم‌هاي فلج‌کننده اقتصادي عليه ملت ايران، بهترين راه حمايت از جنبش سبز و جلوگيري از ميرايي آن در محيط داخلي ايران است، محصول مباحث و مذاکراتي بسيار بلنددامنه در محيط سياستگذاري استراتژيک دو حزبي آمريکا بوده که تا امروز به هيچ‌وجه مورد مطالعه دقيق قرار نگرفته است. اين در حالي است که اگر به ادبياتي که در آن مقطع از سوي مقام‌هاي رسمي، تحليلگران، انديشکده‌ها و رسانه‌هاي آمريکايي در اين باره توليد شده مراجعه کنيم، به سرعت درخواهيم يافت اين ادبيات از اين حيث که به ما بگويد هدف واقعي اعمال تحريم‌ها چه بوده و اساسا چه چيز آمريکايي‌ها را متقاعد کرد تحريم‌هاي خلع سلاحي را بدل به تحريم‌هاي اقتصادي فلج‌کننده کنند، کاملا شفاف و صريح است. نه مقام‌هاي دولتي آمريکا و نه رسانه‌ها و تحليلگران حامي آنها، در آن مقطع، ابهامي در اين باره باقي نگذاشته‌اند که هدف اصلي، اثرگذاري بر محيط داخلي ايران، احيا و قدرتمندسازي فتنه سبز و نهايتا محقق کردن اهداف کلان آمريکا در ايران از طريق اين جنبش است.
اين نوشته تلاش خواهد کرد از خلال يک مطالعه متمرکز بر جزئيات، و مرور و دسته‌بندي کدهايي که جملگي از منابع کاملا آشکار و قابل استناد آمريکايي و اروپايي استخراج شده، نگاهي به پس پرده قطعنامه 1929 و تحريم‌هاي يکجانبه اعمال شده پس از آن بيفکند و در اين باره که فتنه 88 چگونه گزينه تحريم عليه ايران را احيا کرد و به سمت خطرناک‌ترين صورت‌بندي ممکن از فشارهاي اقتصادي سوق داد، يک داوري مطمئن به دست دهد.1
بهار 89؛ احساس خطر در واشنگتن
بهار 89 با اوج گرفتن بحث‌ها درباره ضرورت اعمال تحريم‌هاي جديد عليه ايران در اروپا و آمريکا آغاز مي‌شود. نخستين جملات مقام‌هاي آمريکايي وقتي مردم ايران از تعطيلات نوروزي بازمي‌گشتند چيزي در اين حول و حوش بود که وقت تحريم‌هاي جديد فرارسيده است. چنانکه خواهيم گفت، ماشين بروکراتيک، سيستم رسانه‌اي و دستگاه اطلاعاتي آمريکا کاملا آماده بودند اجراي يک سناريوي از پيش آماده را درباره مرتبط نشان دادن دور جديد تحريم‌ها با برنامه هسته‌اي ايران آغاز کنند. اين بازي تقريبا بلافاصله آغاز شد ولي شکل آن به گونه‌اي بود که با کمي دقت مي‌شد فهميد بيش از آنکه خود حقيقت داشته باشد، تلاشي براي پوشاندن يک حقيقت مهم‌تر است.  قبل از اينکه ببينيم چگونه در مدت زماني بسيار کوتاه مذاکرات مربوط به اعمال يکي از تندروانه‌ترين قطعنامه‌هاي تحريمي شوراي امنيت به فرجام رسيد، خوب است به ياد بياوريم بهار 89 در حالي از راه رسيد که جريان فتنه در ايران تقريبا به طور کامل توان خود را از دست داده بود. اين جريان در 22 بهمن 88 با استفاده از استراتژي‌اي که «اسب تروا» ناميده شد، سعي کرد راهپيمايي انقلابي مردم را مصادره کرده و با سوءاستفاده از فضاي کارناوالي جشن 22 بهمن، بار ديگر عرض اندام کند. اما شوک ناشي از خيزش مردمي 9 دي به گونه‌اي بود که اين جريان در عمل هيچ توفيقي به دست نياورد و 22 بهمن بدل به يکي از پرشورترين تجمعات ضدفتنه در کشور شد. اين امر آنقدر براي طراحان استراتژي اسب تروا مايوس‌کننده بود که به سرعت به جان يکديگر افتادند و استراتژي جريان خويش را «خر تروا» خواندند. تلاشي بسيار کم‌رمق‌تر و نوميدانه‌تر هم در روزهاي منتهي به چهارشنبه آخر سال 88 انجام شد تا شايد در اين روز فرصتي براي جبران فضاحت استراتژي اسب تروا پيدا شود.

نتيجه بسيار فاجعه‌بارتر بود و شايد براي اولين بار، شهر تهران، يک چهارشنبه آخر سال بسيار آرام را تجربه کرد. اين دو تست کاملا ناموفق، تقريبا همه ناظران را متقاعد کرد جريان فتنه سرمايه اجتماعي خود را از دست داده و حتي آن دسته از آشوبگراني که به طور سازمان‌يافته سعي در رونق دادن به مرده‌ريگ فتنه داشتند، توان خود را به طور کامل از دست داده‌اند. داستان دقيقا از همين نقطه، يعني جايي آغاز مي‌شود که آمريکايي‌ها به اين ارزيابي مي‌رسند که «پتانسيل‌هاي داخلي» فتنه 88 پايان يافته و فتنه نيازمند تنفس مصنوعي از بيرون است. نخستين‌بار روز 13 فروردين، باراک اوباما رئيس‌جمهور آمريکا اعلام کرد خواستار آن است که شوراي 15 عضوي امنيت سازمان ملل در عرض چند هفته و نه چند ماه قطعنامه تحريم‌هاي جديدي را عليه ايران به علت برنامه هسته‌اي‌اش تصويب کند.2 وي اين سخنان را در يک کنفرانس مطبوعاتي مشترک با نيکلا سارکوزي رئيس‌جمهور وقت فرانسه بيان کرد.3
روز بعد، اوباما در گفت‌وگو با شبکه تلويزيوني CBS آمريکا گفت: همه مدارک نشان مي‌دهد تهران در تلاش براي دستيابي به توان تسليحات هسته‌اي است. اوباما گفت: ايران با چنين توانايي‌اي مي‌تواند زندگي را در خاورميانه بي‌ثبات کند و رقابت تسليحاتي را در منطقه به راه اندازد. وي نتيجه گرفت: «من فکر مي‌کنم ايده کنوني ادامه افزايش فشارهاست».4
وضع به گونه‌اي بود که ناظران اينگونه ارزيابي کردند که آمريکا آشکارا  و به طرز غيرقابل‌فهمي، «عجله» دارد.5 هيلاري کلينتون، وزير وقت خارجه آمريکا هم پيش‌بيني کرد شوراي امنيت در زمينه تحريم‌هاي جديد ايران به اجماع خواهد رسيد.6
قبل از همه اينها، هاوارد برمن، رئيس کميته روابط خارجي مجلس نمايندگان آمريکا، يک هفته پيش‌تر، در سخنراني در صحن مجلس گفته بود: ما به شديدترين تحريم‌ها و در سريع‌ترين زمان ممکن نياز داريم.7 خيلي زود اروپايي‌ها هم وارد صحنه شدند و به‌عنوان نمونه آنگلا مرکل صدراعظم آلمان گفت روي قيد زماني زود براي اعمال تحريم‌ها تاکيد دارد.۸
پس از همه اينها بود که يک ديپلمات غربي پيش‌بيني کرد نمايندگان 6  قدرت جهاني که در حال بررسي تحريم‌هاي جديد هستند، هفته آينده کار روي تدوين يک قطعنامه را آغاز خواهند کرد.9
آغاز بازي رسانه‌اي
همچنانکه مي‌توان حدس زد، در آغاز، مقام‌ها و حتي رسانه‌هاي آمريکايي کاملا مراقب بودند چيزي درباره هدف واقعي اين تحريم‌ها گفته نشود. پروژه اين بود که تاکيد شود ايران به دليل شکست در مذاکرات هسته‌اي تحريم مي‌شود و هيچ قصد و غرض ديگري در کار نيست.
بر همين اساس، در يک بازه زماني بسيار کوتاه، موجي از ادعاهاي جديد درباره برنامه هسته‌اي ايران ساخته و به فضاي رسانه‌اي تزريق شد. ارائه يک خلاصه دسته‌بندي شده از اين ادعاها دشوار است، ولي فهرست زير حداقل موارد مهم را در بر مي‌گيرد:
1- در درجه نخست تاکيد غربي‌ها بر اين بود که علت عزيمت گروه 1+5 به سمت تحريم‌هاي جديد، عدم پذيرش طرح انتقال اورانيوم به خارج از ايران با فرمولي غير از بيانيه تهران است. سه کشور آمريکا، روسيه و فرانسه (گروه وين) در تابستان سال 88 طرحي به ايران پيشنهاد کردند که براساس آن از ايران خواسته مي‌شد تقريبا همه موجودي مواد هسته‌اي 5 درصد خود را به خارج بفرستد و در ازاي آن، (يک سال بعد) سوخت 20 درصد براي رآکتور اتمي تهران دريافت کند. اين پيشنهاد که پيشنهاد وين ناميده شد، پس از آن مطرح شد که ايران به آژانس بين‌المللي انرژي اتمي اطلاع داد به دليل اتمام سوخت رآکتور تهران که راديوداروهاي لازم براي حدود يک ميليون بيمار را توليد مي‌کند، نياز به خريد سوخت هسته‌اي با غناي 20 درصد دارد. ايران عمدتا به اين دليل که مي‌دانست در صورت خروج اورانيوم از کشور هيچ تضميني براي بازگشت آن چه به شکل سوخت 20 درصد و چه به شکلي ديگر وجود ندارد، اين پيشنهاد را نپذيرفت و در عوض در قالب يک توافق سه‌جانبه با برزيل و ترکيه، فرمولي را پيشنهاد کرد که طي آن مواد هسته‌اي از جانب ايران در ترکيه به امانت گذاشته شده و در ازاي آن سوخت لازم به ايران فروخته مي‌شد. آمريکا بيانيه تهران را رد و اعلام کرد ايران به دليل نپذيرفتن پيشنهاد وين مستحق تحريم‌هاي جديد است. اين در حالي بود که همانطور که نامه افشا شده لولا داسيلوا، رئيس‌جمهور وقت برزيل به اوباما نشان مي‌دهد آنچه در بيانيه تهران مورد موافقت ايران قرار گرفت فاصله چنداني با درخواست آمريکا نداشت. رد بيانيه تهران از سوي آمريکايي‌ها –چنانکه توضيح خواهيم داد- دليل کاملا روشني است که ثابت مي‌کند قطعنامه 1929 به دلايل غيرهسته‌اي وضع شده والا اگر آمريکا به دنبال توافق هسته‌اي با ايران بود، هيچ دليلي براي رد بيانيه تهران و در نتيجه اصرار بر اعمال تحريم‌ها، نداشت. آمريکا بيانيه تهران را چنان با عجله رد کرد که تقريبا همه ناظران دانستند براي آمريکا تحريم مهم بوده نه مديريت ذخاير مواد هسته‌اي ايران.
اين موضوع چنان آزاردهنده بود که حتي رسانه‌هاي غربي هم نتوانستند از کنار آن به سادگي بگذرند. برخي منابع غربي گفتند واقعا بايد پرسيد آمريکا به چه دليل پيشنهادي را که خود ارائه کرده رد مي‌کند؟10
روزنامه انگليسي تايمز در توصيف يکي از بهانه‌هاي آمريکا براي نپذيرفتن بيانيه تهران نوشت:
«مقامات آمريکايي و انگليسي مي‌گويند ايران ممکن است از اين فرصت براي شکاف انداختن ميان حاميان تحريم که به سختي در يک جبهه گرد آمده‌انداستفاده کند».11
اين جمله معناي بسيار مهمي دارد و معناي حقيقي آن اين است که غربي‌ها مي‌گويند حالا که به هدف اصلي‌شان که ايجاد اجماع براي تحريم ايران است رسيده‌اند، ديگر براي‌شان مهم نيست که ايران با پيشنهاد مبادله سوخت چه مي‌کند؛ چرا که در واقع هدف از طراحي کل اين فرآيند و ارائه پيشنهاد وين به تهران، تحريم ايران با انگيزه حمايت از فتنه سبز بوده و غربي‌ها به هيچ وجه آنقدرها که ادعا مي‌کنند از ذخيره مواد هسته‌اي در ايران نگران نيستند.
برنار والرو سخنگوي وزارت خارجه فرانسه، اين موضوع را به خوبي شفاف کرده است:
«نبايد خود را فريب داد چون حل مشکل مربوط به رآکتور تحقيقاتي تهران به هيچ‌وجه مشکل مربوط به برنامه هسته اي ايران را حل نمي‌کند».12
توماس شانون سفير آمريکا در برزيل هم اعلام کرد بيانيه اي که ايران، ترکيه و برزيل امضا کردند براي تضمين شفافيت برنامه هسته‌اي ايران و اعتماد به آن کافي نيست.13
سوزان رايس نماينده آمريکا در سازمان ملل متحد نيز با لحني آشکارا بهانه‌جويانه گفت: توافقنامه تهران، درباره غني سازي اورانيوم در ايران سکوت کرده است. تهديد جامعه بين‌المللي براي گسترش تحريم‌ها عليه تهران به علت ادامه برنامه‌هاي غني‌سازي اورانيوم در جمهوري اسلامي است.14
نهايتا بيانيه تهران با اين استدلال رد شد که اولا ايران بايد اين توافق را با گروه وين انجام مي‌داد نه با ترکيه و برزيل، و ثانيا کم شدن ذخاير مواد 5 درصد ايران تا زماني که غني‌سازي ادامه دارد، بي‌فايده است.15
باراک اوباما، رئيس‌جمهور آمريکا روز 26 ارديبهشت آب پاکي را روي دست همه ريخت:
«بيانيه امضا شده ميان ايران، برزيل و ترکيه مرا قانع نکرده است، زيرا آنها (برزيل و ترکيه) در متقاعد کردن ايران به تعليق غني‌سازي اورانيوم شکست خورده‌اند».
برنارد کوشنر وزير وقت خارجه فرانسه هم تلاش برزيل و ترکيه را مانعي براي تصويب قطعنامه شوراي امنيت ندانست و گفت اين مساله حتي ممکن است تصويب قطعنامه را تسريع بخشد.16 جالب است که اين همه اصرار بر ضرورت گنجانده شدن تعليق غني‌سازي در بيانيه تهران درحالي مطرح مي‌شد که اين امر حتي در پيشنهاد وين هم وجود نداشت و در آن پيشنهاد صرفا روي کاهش ذخاير مواد 5 درصد ايران تمرکز شده بود نه تداوم غني‌سازي 5 درصد در ايران. ناديده گرفتن موضوع کاهش ذخاير و اصرار غيرمنتظره بر ضرورت تعليق غني‌سازي در ايران، در واقع يک پيام بيشتر نداشت و آن هم اين بود که آمريکا مي‌خواهد به هر قيمت ممکن بيانيه تهران را رد کند تا راه براي اعمال تحريم‌هاي شديدتر باز شود و اين پيامي بود که تقريبا همه ناظران به سرعت آن را دريافت کردند.
اکنون که از منظر روايت تاريخ صدور قطعنامه 1929 و اعمال رژيم تحريم‌هاي فلج‌کننده عليه ايران به موضوع نگاه مي‌کنيم، معلوم مي‌شود امضاي بيانيه تهران از سوي ايران يک اقدام استراتژيک بود که دست آمريکا را رو کرد و هدف واقعي آن از تلاش براي تحريم ايران را برملا ساخت. اگر ايران اين بيانيه را امضا نمي‌کرد آمريکا مي‌توانست با اتکا به اين بهانه که ايران در مقابل پيشنهاد مبادله مواد هسته‌اي سرسختي کرده اعمال تحريم‌ها عليه ايران را توجيه کند اما امضاي بيانيه تهران ناگهان اين توجيه را از بين برد و در واقع آمريکا را شوکه کرد. آمريکا که از ابتدا کل اين فرآيند را با هدف تحريم ايران آنهم به منظور کمک به جريان فتنه طراحي کرده بود، وقتي با امضاي بيانيه تهران از سوي ايران مواجه شد، آشکارا غافلگير شد و  ديگر نتوانست هدف واقعي خود را پنهان نگه دارد. اين بيانيه مي‌توانست کل پروژه آمريکا را تخريب کند و آن را از رسيدن به هدف اصلي‌اش که گذاشتن عصايي زير بغل جريان فتنه بود بازدارد. اما اهميت کمک به فتنه‌گران براي آمريکا چنان بود که در يک مورد کاملا نادر، همه قول و قرارهاي خود با ترکيه و برزيل را زيرپاگذاشت و اعلام کرد اين بيانيه را نخواهد پذيرفت و به دنبال اعمال تحريم‌هايي مي‌رود که مذاکرات درباره آن به نقاط پاياني رسيده است. رد بيانيه تهران از سوي آمريکا نشان داد هدف اصلي آمريکا فقط اعمال تحريم‌ها با هدف تشديد به‌هم‌ريختگي داخلي در ايران بوده نه هيچ چيز ديگر والا اگر آمريکا تحريم‌ها را با هدف تغيير رفتار هسته‌اي ايران تدارک ديده بود بايد بيانيه تهران (يا حداقل مذاکره درباره بيانيه تهران) را مي‌پذيرفت و تحريم‌ها را عجالتا منتفي مي‌کرد. اعلام تداوم پروژه تحريم پس از قطعنامه 1929 همگان را متقاعد کرد که موضوع هسته‌اي فقط يک بهانه است و آمريکا در پي هدف ديگري است.
2- پس از ماجراي مبادله سوخت، ادعا شد شهرام اميري دانشمند دفاعي ايران، اطلاعات هسته‌اي حساسي را به آمريکايي‌ها ارائه کرده و آنها متقاعد شده‌اند ايران در پي ساخت سلاح هسته‌اي است!
3- سپس آمريکايي‌ها ادعا کردند ايران به طور پنهان دو تاسيسات غيرقانوني جديد براي غني‌سازي ساخته است.17 اگرچه بعدها روشن شد ايران جز نطنز و فردو هيچ تاسيسات ديگري براي غني‌سازي ندارد ولي در آن مقطع آمريکا ادعا کرد اين اطلاعات را در يک عمليات بسيار محرمانه به دست آورده است. جالب است که اين اطلاعات بسيار محرمانه پس از صدور قطعنامه 1929، حتي يک بار هم مورد پيگيري قرار نگرفت!
4- ادعاي ديگر اين بود که ايران براي القاعده تجهيزات و تسليحات فراهم مي‌کند. اين ادعاي عجيب و غريب را–که اتفاقا آن هم پس از صدور قطعنامه به تاريخ پيوست- ديويد پترائوس که در آن تاريخ رئيس سرفرماندهي مرکزي آمريکا (سنت کام) بود، بيان کرد. وي در جلسه‌اي خطاب به اعضاي کنگره آمريکا گفت:
«ايران به حلقه‌هاي ارتباطي القاعده و رهبران تروريستي مرتبط با اين گروه، کمک مي‌کند. برنامه اتمي جمهوري اسلامي به مانعي برخورد کرده و در سال جاري ميلادي - سال ۲۰۱۰- ايران قادر به ساخت بمب اتم نخواهد بود.تخمين دقيق اينکه چه زماني ايران قادر به دستيابي به بمب اتم است، جزو اطلاعات محرمانه و طبقه‌بندي شده است اما برنامه زماني تعيين شده، با اطلاعات موجود تطابق دارد. جمهوري اسلامي همچنين تسليحات لازم را براي گروه‌هاي مرتبط با القاعده يا رهبران آنها فراهم مي‌کند».18
5-مساله ديگري که در آن تاريخ و براي تسهيل صدور قطعنامه مطرح شد اين بود که برخي رسانه‌هاي غربي ادعا کردند جامعه اطلاعاتي آمريکا ارزيابي پيشين خود را تغيير داده و رسما اعلام کرده برنامه هسته‌اي ايران را نظامي مي‌داند. مرکز نظارت بر منع گسترش تسليحاتي وابسته به سازمان اطلاعات مرکزي آمريکا (سيا) گزارشي تحت نام گزارش 721 در اين باره تهيه و به کنگره آمريکا ارائه کرد. به گفته منابع آمريکايي اين گزارش اولين سند رسمي سيا محسوب مي شود که دقيقا تاييد مي‌کند برنامه هسته‌اي ايران ماهيت نظامي دارد.19 اين ارزيابي البته هرگز رسما و علنا منتشر نشد و پس از قطعنامه 1929 مقام‌هاي اطلاعاتي آمريکا همچنان ارزيابي اطلاعاتي سال 2007 اين کشور را تکرار کردند که مي‌گفت ايران هنوز تصميم به ساخت سلاح هسته‌اي نگرفته ولي در حال توسعه زيرساختي است که هر زمان چنين تصميمي گرفت بتواند در زمان کوتاهي مواد لازم براي يک سلاح را توليد کند. در واقع، پس از صدور قطعنامه روشن شد ارزيابي اطلاعاتي آمريکا تغيير نکرده و اين خبرسازي‌ها صرفا با هدف سرعت دادن به تلاش‌ها براي صدور قطعنامه جديد تحريم عليه ايران انجام شده است.
6- ادعاي بعدي اين بود که اعلام شد ايران تصميم گرفته به جاي تاسيسات افشا شده فردو، به طور پنهان تاسيسات غني‌سازي جديدي بسازد. ديويد آلبرايت، رئيس موسسه علوم و امنيت بين المللي، نخستين فردي بود که اين ادعا را مطرح کرد. آلبرايت گفت:
 «منطقي است که مظنون باشيم تاسيسات سانتريفيوژ ديگري در دست ساخت است اگر چه مشخص نيست ايران اورانيوم خام براي استفاده در اين تاسيسات را از کجا به‌دست مي‌آورد. ايران ممکن است در پي مجبور شدن به اعلام وجود تاسيسات فردو تصميم گرفته باشد براي باز نگه داشتن گزينه‌هاي هسته‌اي خود تاسيسات غني‌سازي ديگري را افتتاح کند. منطق حکم مي‌کند زماني که يک تاسيسات فاش مي‌شود، يک يا دو تاسيسات ديگر افتتاح شود».20
7- پرده بعدي بازي زماني آشکار شد که وزارت دفاع آمريکا به طور تقريبا ناگهاني يک ارزيابي جديد از برنامه موشکي ايران منتشر کرد که مدعي بود موشک‌هاي ايران مي‌تواند خاک آمريکا را هدف قرار بدهد! پنتاگون در اين گزارش که آشکارا با هدف تهديدنمايي برنامه موشکي ايران و تشديد فضاسازي‌ها عليه ايران منتشر شده بود، اعلام کرد ايران تا 5 سال آينده براي توليد موشک‌هايي که قادر به هدف قرار دادن خاک آمريکا باشند،آماده خواهد بود.21 اين ارزيابي‌اي است که پنتاگون آن را رسما منتشر کرد اما بعدها به فراموشي سپرده شد.22
همه اين ادعاها که يکي پس از ديگري در زماني کوتاه مطرح شد، در واقع نشان مي‌داد تلاش پشت پرده وسيعي براي هر چه سريع‌تر اعمال شدن تحريم‌هاي جديد عليه ايران و هر چه شديدتر شدن متن آن در جريان است و به همين دليل در يک تقسيم کار بزرگ همه نهادهاي نظامي، اطلاعاتي و سياسي آمريکا موظف شده‌اند سهم خود را ادا کرده و فضايي ايجاد کنند که آمريکا در بستر آن بتواند اولا شرکاي خود را راضي به تدوين يک قطعنامه بسيار راديکال عليه ايران کند و ثانيا اعضاي شوراي امنيت را وادار کند به اين قطعنامه راي بدهند. همزمان با اين فضاسازي‌ها بود که تلاش ديپلماتيک براي راضي کردن اعضاي گروه 1+5 به حضور در مذاکرات تدوين پيش نويس قطعنامه جديد، بويژه همراه‌سازي روسيه و چين به‌عنوان دو عضو بي‌ميل گروه به اين پروژه، آغاز شد و به سرعت اوج گرفت.
ديپلمات‌ها وارد مي‌شوند
کار روي تحريم‌هاي جديد عليه ايران در نيمه اول بهار 89 رسما آغاز شد. دولت آمريکا اصرار داشت اين امر بايد هر چه زودتر به نتيجه برسد و به همين دليل فشار زيادي را به دو کشور روسيه و چين وارد کرد تا هر چه زودتر به مذاکرات تدوين پيش‌نويس قطعنامه بپيوندند. روسيه و چين در آغاز–چنانکه سنت ديرينه چانه‌زني ديپلماتيک در اين کشورهاست- اعلام کردند با تصويب يک قطعنامه تحريم جديد موافقت نخواهند کرد و به جاي آن ترجيح مي‌دهند مذاکرات با ايران ادامه پيدا کند. بويژه چيني‌ها در روزهاي اول در اين باره کاملا صريح بودند که با يک قطعنامه جديد موافقت نخواهند کرد. بنابراين تلاش‌ها قبل از هر جاي ديگر روي چين متمرکز شد.
نخست باراک اوباما رئيس جمهور آمريکا از هو جين‌تائو رئيس‌جمهور وقت چين خواست در اعمال فشار به ايران بر سر فعاليت‌هاي هسته‌اي اين کشور همکاري کند.23 بلافاصله پس از آن موجي از فشارهاي سياسي و رسانه‌اي عليه چين آغاز شد که هدف از آن آشکارا همراه کردن اين کشور با مذاکراتي بود که آمريکايي‌ها به خروجي آن نياز حياتي داشتند. در واقع آمريکايي‌ها بهتر از هر کس ديگري مي‌دانستند که هم روسيه و هم چين، در صورتي که به ميزان کافي تحت فشار قرار بگيرند و به ميزان کافي امتياز دريافت کنند، آماده تعديل ديدگاه‌هاي خود درباره هر موضوع بين‌المللي از جمله مساله هسته‌اي ايران هستند. به همين دليل، چين، هدف فشار رسانه‌اي –سياسي‌اي قرار گرفت که آمريکايي‌ها مي‌دانستند لازم نيست مدت زيادي طول بکشد.
اقدامات زير که ترکيبي از چماق و هويج است، با سرعتي خيره‌کننده عليه چين به اجرا گذاشته شد:
نخست غربي‌ها سعي کردند چين را در اجلاس گروه 8 منزوي کنند.24 پس از آن تلاش‌هايي براي ساختن پرونده‌هاي مالي بين‌المللي در زمينه پولشويي عليه چين آغاز شد.25 همچنين چين بلافاصله متهم شد نسبت به مساله بسيار مهم امنيت هسته‌اي بي‌تفاوت است و به همين دليل ممکن است اساسا به نشست امنيت هسته‌اي واشنگتن (که ارديبهشت 89 برگزار شد) دعوت نشود. اقدامات عليه چين به سرعت راديکال شد. در گام بعدي چين متهم شد در حال فروش تجهيزات غيرقانوني به ايران است.26 کار داشت بالا مي‌گرفت که بالاخره چيني‌ها کوتاه آمدند و در نهايت در روز 31 مارس (11 فروردين) پذيرفتند در مذاکرات درباره تحريم‌هاي ايران مشارکت کنند.27 تحريم جديد ايران آنقدر براي غربي‌ها با اهميت بود که حتي صهيونيست‌ها خطوط قرمز معمولا پررنگ  خود در امور نظامي را کنار گذاشته و تلاش کردند در ازاي موافقت چين با تحريم‌هاي ايران مشوق‌هاي نظامي به اين کشور اعطا کنند. ژنرال امير اشل، رئيس هيات مديره برنامه‌ريزي ارتش اسرائيل اواخر فروردين راهي چين شد تا با مقامات ارشد تشکيلات دفاعي اين کشور ديدار کند. اشل که مسؤول برنامه‌ريزي راهبردي و امور خارجي در ارتش اسرائيل بود، گفت اميدوار است بتواند ديدگاه اسرائيل درباره حرکت ايران به سمت توانمندي‌هاي نظامي هسته‌اي را براي طرف‌هاي چيني تبيين کند. پيش از او، عاموس يادلين، رئيس اطلاعات نظامي اسرائيل به پکن سفر کرد و رسانه‌هاي غربي نوشتند او در اين سفرجزئيات پيشرفت ايران به سمت سلاح‌هاي  هسته‌اي را براي ميزبانان خود بازگو کرده است. همچنين سخنگوي ارتش چين هم با همتايان خود در اسرائيل ملاقات کرد.28
نتيجه اين تلاش‌هاي بسيار فشرده، چيزي بود که سوزان رايس نماينده وقت آمريکا در سازمان ملل آن را در يک جمله خلاصه کرد:
 «چين موافقت کرده است در گفت وگوهاي نيويورک درباره تحريم جديد ايران شرکت کند و اين نشانه پيشرفت است».29
همزمان، پروژه‌اي مشابه که البته بيشتر روي تشويق تمرکز داشت تا تهديد، درباره روسيه اجرا شد. پس از مخالفت‌هاي کمرنگ ولي با اهميت روسيه با ملحق شدن به فرآيند تدوين پيش‌نويس قطعنامه، آمريکايي‌ها يک معامله بزرگ به روسيه پيشنهاد کردند که کاملا روشن بود مسکو توان مقاومت در مقابل آن را نخواهد داشت. آن معامله بزرگ، نهايي کردن پيمان نيو استارت ميان روسيه و آمريکا با هدف محدود کردن سلاح‌هاي هسته‌اي استراتژيک بود که روز 19 فروردين 89 (8 آوريل 2010) ميان دو طرف امضا شد.
يک مقام آمريکايي همان ايام  تصريح کرد معاهده کاهش تسليحات هسته‌اي آمريکا و روسيه، راه را براي مهار فعاليت‌هاي ايران و کره‌شمالي هموار مي‌کند. بنا به گفته او، «براساس اين معاهده دو قدرت بزرگ هسته‌اي هر کدام شمار کلاهک‌هاي هسته‌اي راهبردي خود را از 2200 کلاهک به 1550 کلاهک کاهش خواهند داد و محدوديت‌هايي درباره موشک‌ها و پرتاب‌کننده‌ها اعمال خواهند کرد».30
اعطاي امتيازي چنين بزرگ به روسيه که در واقع به معناي به رسميت شناخته شدن آن از سوي آمريکا به عنوان تنها قدرت هسته‌اي رقيب بود، نشان مي‌داد آنچه آمريکا از روسيه مي‌خواهد هم بسيار بزرگ است. در واقع کاملا منطقي است که فکر کنيم آمريکايي‌ها مي‌دانستند محتوايي که آنها در قطعنامه 1929 در پي تصويب آن هستند چنان هراس‌آور است که روسيه جز در ازاي گرفتن يک امتياز بزرگ راضي به همراهي با آن نخواهد شد. به همين دليل، زمان بندي امضاي پيمان نيواستارت را به گونه‌اي تنظيم کردند که بتوان از آن به عنوان يک برگ تمام‌کننده در مذاکرات با روسيه براي جلب موافقت اين کشور با قطعنامه 1929 – که بنا بود معمار سنگين‌ترين و پيچيده‌‌ترين رژيم تحريم‌ها عليه يک کشور عضو سازمان ملل باشد- بهره برد؛ و اين اتفاقي است که دقيقا رخ داد. روس‌ها پس از امضاي پيمان نيواستارت تقريبا بدون بحث و حاشيه، به مذاکرات درباره تدوين قطعنامه ملحق شدند.
يک نکته مهم در اينجا اين بود که آمريکايي‌ها براي جلب رضايت اعضاي دائم شوراي امنيت مجبور به مراعات يک ملاحظه ظريف بودند و آن هم اينکه چيز زيادي درباره نيت واقعي خود از اعمال اين تحريم‌ها که همان تقويت جريان فتنه در ايران بود، نگويند چرا که مي‌دانستند در صورتي که اين موضوع آشکارا بيان شود، آن وقت همراه کردن بسياري از کشورها با اين تحريم‌ها بشدت دشوار خواهد شد. به همين دليل آمريکا تلاش مي‌کرد تاکيد کند قطعنامه 1929 يک قطعنامه مرتبط با پروژه‌هاي عدم اشاعه و با هدف جلب همکاري ايران در موضوع هسته‌اي است اما همزمان مکررا به اين موضوع اشاره مي‌شد که اقدامات اصلي آنهايي نيست که درون قطعنامه مورد اشاره قرار گرفته بلکه تحريم‌هاي اصلي پس از صدور قطعنامه و به طور يکجانبه از سوي آمريکا و کشورهاي اروپايي اعمال خواهد شد.
نتيجه همه اين تلاش‌ها اين بود که در نهايت هيلاري کلينتون در هفته دوم فروردين اعلام کرد 5 کشور عضو دائم شوراي امنيت پذيرفته‌اند در مذاکرات درباره تحريم‌هاي ايران مشارکت کنند31 و به اين ترتيب مذاکرات براي تدوين پيش‌نويس قطعنامه آغاز شد.
در کنار تلاش‌ها براي راضي کردن 5 عضو دائم شوراي امنيت، واشنگتن سعي فراواني هم براي جلب نظر 10 عضو غيردائم شوراي امنيت به خرج داد تا آنها را نيز به همراهي با پروژه خود وادار کند. البته در اين مورد، کار چندان دشوار نبود. به جز 3 کشور ترکيه، برزيل و لبنان که هر کدام دلايل خاص خود را براي عدم موافقت با تحريم‌هاي جديد داشتند، آمريکا در جلب نظر بقيه اعضاي شوراي امنيت با دشواري خاصي روبه‌رو نبود. آمريکايي‌ها با اينکه مي‌دانستند برزيل و ترکيه، به دليل دلخوري شديد از آمريکا در ماجراي نپذيرفتن مفاد بيانيه تهران، به اين قطعنامه راي نخواهند داد اما همه تلاش خود را کردند تا اين دو کشور را وادار کنند به جاي راي مخالف، راي ممتنع بدهند. به عنوان مثال درباره برزيل آمريکايي‌ها تلويحا گفتند موضعي که برزيل درباره اين قطعنامه خواهد گرفت نقش مهمي در بررسي درخواست عضويت دائم آن در شوراي امنيت خواهد داشت. جيمز روبين، يکي از دستياران سابق کلينتون در اين باره نوشت:
آمريکا بايد به برزيل بگويد موضعي که در موضوع ايران مي‌گيرد، براي تلاش‌هاي برزيل جهت حضور در کرسي دائم شوراي امنيت، سرنوشت‌ساز است.32
نکته‌اي که نمي‌توان اين بحث را بدون توجه به آن به پايان برد، اين است که رژيم صهيونيستي هم نقش مهمي در تمهيد مقدمات قطعنامه 1929 ايفا کرد. مطابق يک تقسيم کار سنتي ميان آمريکا و اسرائيل، جنس ايفاي نقش صهيونيست‌ها در ديپلماسي بين‌المللي عليه ايران اغلب به شکل بازي با گزينه نظامي است. عموما از طريق افزايش و گاهي هم از طريق کاهش تهديد نظامي، اسرائيلي‌ها تلاش مي‌کنند فضاي بين‌المللي عليه ايران را به سمت مطلوب خود سوق بدهند. در واقع آسيب‌پذيري نه چندان منطقي غربي‌ها بويژه اروپا، در مقابل تهديد حمله به ايران از سوي اسراييل، همواره يکي از عوامل تعيين‌کننده در کيفيت و زمان تصميماتي است که اين کشورها درباره ايران گرفته‌اند. در آستانه قطعنامه 1929 هم به طور کاملا قابل پيش‌بيني صهيونيست‌ها سعي کردند از طريق تشديد لفاظي‌هاي نظامي خود، جهان و بويژه اروپا را از تبعات عدم موافقت با تحريم‌هاي شديد عليه ايران بترسانند. در سطح رسمي - و در يکي از جالب‌ترين موارد - افرايم سنه، معاون وزير جنگ رژيم صهيونيستي، تاريخي معين براي حمله به ايران تعيين کرد.
وي در خرداد 1389، پيش‌بيني کرد اسرائيل تاپيش از نوامبر سال جاري ميلادي به ايران حمله خواهد کرد. سنه گفت:
چنانچه آمريکا و متحدانش در زمينه اعمال تحريم‌هاي فلج‌کننده به منظور تضعيف ارکان رژيم ايران اقدامي نکنند، اسرائيل تا پيش از نوامبر سال جاري به ايران حمله خواهدکرد. احتمالا ايران تا سال 2011 موفق به توليد بمب هسته‌اي خواهد شد. بنا به دلايل عملي، در صورت عدم اعمال تحريم‌هاي واقعي، اسرائيل منتظر يک زمستان ديگر نخواهد ماند.33
مجموعه اين تلاش‌ها شرايطي را ايجاد کرد که خروجي آن صدور قطعنامه 1929 دقيقا در روز 25 خرداد 1389 (تقريبا مقارن با سالگرد انتخابات 88) بود؛ قطعنامه‌اي که هدف اعلامي آن با آنچه غربي‌ها واقعا از صدور آن در سر داشتند، فرسنگ‌ها فاصله داشت.
اصل داستان: ديالکتيک فتنه و تحريم
با وجود ظاهرسازي بي‌سابقه آمريکا، اروپا و اسرائيل درباره هدف قطعنامه 1929 و تلاش به ظاهر وسيع براي مرتبط نشان دادن آن با سياست هسته‌اي ايران، مرور روند تحولات و مطالعه مجموعه اظهارات و تحليل‌هاي منابع و مقام‌هاي غربي در فاصله زماني فروردين 89 تا روز تصويب قطعنامه، حاوي نشانه‌هاي بسيار روشني است در اين باره که هدف اصلي اين قطعنامه ايجاد نوعي ديالکتيک (رفت و برگشت/ بده بستان) با جريان فتنه در ايران بوده است. اين موضوعي نيست که غربي‌ها آن را پوشيده نگه داشته باشند، اگرچه تاکنون طي فرآيندي که مي‌توان آن را نوعي سانسور سيستماتيک حقيقت خواند، هيچ يک از تاريخ‌نگاران برنامه هسته‌اي ايران در اروپا و آمريکا، به اندازه کافي براي استخراج حقايق مرتبط با اين موضوع کوشش نکرده‌اند. قطعنامه 1929 برجسته‌ترين سند در تاريخ هماوردي و رقابت راهبردي ايران و آمريکاست که نشان مي‌دهد عامل اصلي شکل‌دهنده به سياست آمريکا درباره ايران ارزيابي آن از موقعيت جريان غربگرا در ايران، و تنگناها، نيازمندي‌ها و فرصت‌هاي آن است. اين اصل بنياديني است که مي‌توان آن را از همين حالا به عنوان نتيجه اين پژوهش تلقي کرد.
مقام‌ها، تحليلگران و رسانه‌هاي غربي به اندازه کافي درباره هدف اين قطعنامه صريح بوده  و اطلاعات در اختيار ما گذاشته‌اند. نگاه به سرجمع ادبيات توليد شده حول و حوش اين قطعنامه، ترديدي در اين باره باقي نمي‌گذارد که غربي‌ها وقتي در آغاز سال 1389 به فکر بازنگري راهبرد خود در قبال ايران افتادند و سپس در چارچوب اين بازنگري راهبردي، قطعنامه 1929 و به دنبال آن سيلي از تحريم‌هاي يک‌جانبه کاملا بي‌سابقه در جهان را عليه ايران اعمال کردند، در واقع محيط داخلي ايران را هدف گرفته بودند نه برنامه هسته‌اي ايران را. اگرچه اين قطعنامه به طور کامل از هدفگذاري‌هاي خلع سلاح و عدم اشاعه خالي نيست ولي اين هدف‌ها درواقع هدف‌هاي ثانوي آن محسوب مي‌شود. هدف اولي و ذاتي 1929:
تقويت جريان فتنه در ايران
افزايش اقبال اجتماعي به سمت آن
کاهش توان مقاومت نظام در مقابل اين جريان
بوده است. اين خلاصه‌ترين بيان ممکن از نتيجه‌اي است که تفحص در نيات واقعي آمريکا از طراحي پروژه تحريم‌هاي فلج‌کننده عليه ايران به ما نشان مي‌دهد ولو اينکه مي‌دانيم تحليل ديالکتيک ميان جريان فتنه و قطعنامه 1929 در واقع بسيار پيچيده‌تر از آني است که ممکن است در ابتدا به نظر برسد.
دسته‌بندي زير، يکي از چند روش متنوعي است که مي‌تواند ابعاد اين بده‌بستان متقابل را روشن کند.
1- هدايت فشار تحريم به سمت زندگي روزمره مردم؛ مؤثرترين روش احياي فتنه
نخستين و مهم‌ترين استدلالي که حاميان تحريم‌هاي جديد در آمريکا مطرح و با تکيه بر آن نتيجه گرفتند که ضرورت دارد در آن مقطع تحريم‌هاي بي‌سابقه اقتصادي عليه ايران اعمال شود، اين بود که حاميان تحريم عقيده داشتند اگر فشارهاي اقتصادي روي زندگي روزمره مردم در ايران متمرکز شود، نارضايتي ناشي از آن مي‌تواند بدل به سرمايه اجتماعي براي جريان فتنه شود. رويگرداني مردم از جريان فتنه و خالي شدن محسوس خيابان‌ها به طرز عجيبي آمريکايي‌ها را آزار مي‌داد. روش‌هاي رسانه‌اي و عمليات رواني نيز نتوانسته بود تاثيري بر بي‌اعتنايي و بلکه تنفر مردم نسبت به اين جريان که پس از 9 دي روزبه‌روز تشديد شد، بگذارد. در نتيجه آمريکايي‌ها به اين جمع‌بندي رسيدند که وارد کردن فشار اقتصادي بسيار شديد و بي‌سابقه تنها روشي است که مي‌تواند مردم را مجددا به خيابان‌ها کشانده و سبد خالي شده سرمايه اجتماعي فتنه را پر کند. تغيير ماهيت رژيم تحريم‌ها از تحريم‌هاي عدم اشاعه به سمت تحريم‌هاي اقتصادي، دقيقا ناشي از اين تحليل بود که جريان فتنه در ايران به رنج کشيدن اقتصادي مردم نياز دارد. روزنامه وال استريت ژورنال اين موضوع را اينگونه روايت کرده است:
رهبران مخالفان دولت جمهوري اسلامي مي‌گويند دامنه اعتراض‌هاي مردمي را فراتر برده و بر سياست‌هاي غلط اقتصادي محمود احمدي‌نژاد و دولت او متمرکز خواهند کرد. مهدي کروبي که در انتخابات خردادماه سال جاري حضور داشت، ضمن ادامه انتقاد به انتخابات مخدوش، سياست‌هاي ضعيف اقتصادي محمود احمدي‌نژاد را هم زير سوال برد. ميرحسين موسوي، ديگر رهبر مخالفان ايران هم خواهان گسترش دامنه نارضايتي به تمامي اقشار جامعه شد و بويژه بر سياست‌هاي غلط اقتصادي احمدي‌نژاد تاکيد کرد.34
نويسنده اين مقاله ادامه مي‌دهد:
تحليلگران مي‌گويند با توجه به سرکوب معترضان، رهبران مخالفان تلاش مي‌کنند سياست‌هاي خود را تغيير داده و آن را به فازي ديگر تبديل کرده و بويژه بر سياست‌هاي اقتصادي تاکيد کنند. تئودور کاراسيک35، مدير بخش تحقيق و گسترش موسسه تحليل نظامي خاورميانه و خليج فارس در دوبي مي‌گويد:«موضوع اقتصاد هميشه در بحث مخالفان بوده است اما حالا تلاش دارند بيشتر از آن حرف بزنند».36
اين تحليل به‌خوبي نشان مي‌دهد آمريکا نياز سران فتنه به اينکه مردم به لحاظ اقتصادي تحت فشار قرار بگيرند را به خوبي درک کرده و تلاش کرد در قطعنامه 1929 به آن پاسخ بدهد. در واقع در آن مقطع روشن بود که شعارهاي پيشين اين جريان از جمله ادعاي تقلب به کلي خاصيت و کارايي خود را از دست داده و اگر فتنه‌گران نتوانند راهي جديد براي جلب توجه افکار عمومي پيدا کنند، ديگر شانسي براي بقا نخواهند داشت. به اين ترتيب بود که راهبردي شکل گرفت که مي‌توان آن را بازگشت از دريچه اقتصاد خواند، منتها اين بار آمريکايي‌ها بودند که به نيابت از دوستان داخلي شان بار اجراي اين راهبرد را به دوش کشيدند:
اقتصاد بيشتر و بيشتر دولتي شده ايران، زير تحريم‌هاي سازمان ملل و آمريکا بشدت متزلزل و منزوي خواهد شد. کارشناسان اقتصادي بالا رفتن نرخ تورم را ناشي از ولخرجي‌هاي شديد اخير دولت37 ارزيابي مي‌کنند. آنها هشدار داده‌اند سوبسيد‌هاي سنگين روي مواد غذايي و بنزين که قرار است در 5 سال آينده کم شود، مي‌تواند به افزايش شديد تورم منتهي شود و اين مي‌تواند راهي براي ورود مخالفان باشد.38
در واقع ايده اصلي آمريکا اين بود که تحريم موثرترين کمکي است که مي‌توان به فتنه سبز در ايران کرد:
توان گروه‌هاي اپوزيسيون ايران براي تغيير رفتار مقامات اين کشور کافي نيست. به همين علت است که غرب بايد همزمان تهديدهاي چند باره خود در اعمال تحريم‌هاي سخت عليه ايران را نيز به منصه ظهور بگذارد. در واقع، تنها با اتخاذ اين سياست است که مي‌توان باور کرد غرب در زمينه شکل‌گيري صلح و استيفاي حقوق بشر در منطقه خاورميانه جدي است. با اين همه انقلاب سبز ايران مي‌تواند در اين ارتباط انگيزه جديدي ايجاد کند. اپوزيسيون ايران در اين ميان در تلاش است به اصول خود پايدار بماند. برخلاف آن دسته از ايرانيان -از جمله ايراني هاي تبعيدي به خارج- که همواره و اميدوارانه بر اين باورند رژيم فعلي ايران در زماني قابل پيش‌بيني سرنگون خواهد شد اما اين اميد براي اپوزيسيون داخل کشور بيشتر به يک ياس و نااميدي مي‌ماند.39
نويسنده مجله تايم تصريح مي‌کند دولت اوباما ايجاد شکاف ميان مردم و حاکميت را هدف اصلي خود از قطعنامه 1929 قرار داده است:
اگرچه تحريم‌ها چندان موثر نبوده‌اند، اما دولت اوباما اميدوار است اقدامات جديدي که منافع طبقه حاکم ايران را هدف قرار داده، منجر به بروز شکاف عميقي ميان مردم و حاکميت شود، بويژه‌که جنبش مخالفان درصدد است از معضلات رو به افزايش اقتصادي، براي فربه‌تر کردن و منسجم‌تر ساختن بدنه مخالفان رژيم بهره بگيرد و اين چالش را تبديل به فرصت کند.40
عباس ميلاني هم در بحبوحه تصويب تحريم‌ها، اين موضوع را تاييد مي‌کند:
به نظر من اين مشکل هيچ راه‌حل نظامي ندارد. به نظر من کوته‌فکري است که تصور کنيم اين مساله راه حلي نظامي دارد. تنها راه‌حل اين مساله زماني است که رژيمي دموکراتيک در ايران بر سر کار بيايد. خوشبختانه بيشتر عناصر براي تحقق اين مساله در داخل ايران موجود است و اوضاع بين‌المللي مطلوب و حمايت‌هاي بين‌المللي مي‌تواند کمک کند تا اين عناصر قوي‌تر ظاهر شوند.41
جان بولتون که تا زمان صدور قطعنامه 1835 نماينده آمريکا در سازمان ملل و مذاکره‌کننده ارشد در تدوين تحريم‌ها بود، به روشني مي‌گويد اين فتنه 88 در ايران بود که گزينه تحريم ايران را که بيش از دو سال از دستور کار خارج شده بود، مجددا به روي ميز برگرداند. بولتون مي‌گويد:
ما بايد درک کنيم که اين مسابقه بين ايران است که مي‌خواهد به توانايي تسليحات هسته‌اي دست يابد و تحريم‌هايي که مي‌خواهد اين روند را آهسته کند. رئيس جمهور آمريکا گفته است مي‌خواهد فشارها به ايران افزايش يابد تا گام به گام اتفاقي که مي‌افتد ملاحظه شود. ايراني‌ها منتظر اين افزايش فشار نيستند. آنها در دو سال گذشته زياد تحت فشار قرار نگرفتند. ايراني‌ها بسيار به خط انتهاي دستيابي به تسليحات هسته‌اي نزديک شدند و تحريم‌ها نيز در پشت سر جا مانده است.42
اشاره جان بولتون به روند طي شده بين سال‌هاي 1387 تا 1389 است. شوراي امنيت، آخرين قطعنامه تحريم عليه ايران با نام 1835 را در سال 1387 صادر کرد. 1835 پنجمين قطعنامه‌اي بود که با صحنه‌گرداني دولت آمريکا در فاصله سال‌هاي 84 تا 87 عليه ايران صادر شد. در بهار 1387 (يک سال مانده به انتخابات رياست جمهوري در ايران) ارزيابي آمريکا اين بود که رژيم تحريم‌ها در کند کردن روند برنامه غني‌سازي ايران ناموفق بوده است. روزي که اولين قطعنامه در فوريه 2007 عليه ايران صادر شد، ايران تنها 164 ماشين در نطنز داشت اما روزي که پنجمين قطعنامه صادر مي‌شد ايران حدود 8000 ماشين در نطنز نصب کرده بود. معناي اين اتفاق از ديد استراتژيست‌هاي آمريکايي اين بود که اگر هدف تحريم‌ها کند کردن برنامه هسته‌اي ايران بوده، در تحقق اين هدف ناکام مانده است. در واقع، در آن مقطع کارآمدي گزينه تحريم عميقا زير سوال رفته بود. اين ارزيابي، همزمان بود با افزايش شديد نياز منطقه‌اي آمريکا به ايران (که منجر به مذاکرات مستقيم ايران و آمريکا درباره عراق شد) از يک سو، و از سوي ديگر، اطمينان نسبي نسبت به اينکه وضعيت داخلي ايران کاملا باثبات است. نتيجه ترکيب اين عوامل با هم اين شد که درسال 87 نوعي چرخش راهبردي در استراتژي آمريکا درباره ايران ايجاد شد. نخست خاوير سولانا در بهار 87 به ايران آمد و طرحي به ايران ارائه کرد که در آن براي اولين بار تعليق غني‌سازي از فهرست پيش‌شرط‌هاي مذاکره با ايران حذف شده و در خواست فريز (عدم گسترش تاسيسات) جاي آن را گرفته بود. دوم، آمريکايي‌ها که تا آن زمان به دليل عدم تعليق تاسيسات غني‌سازي در مذاکرات با ايران شرکت نمي‌کردند، تصميم گرفتند براي اولين بار مستقيما در مذاکرات با ايران حاضر شوند. در واقع مقاومت حدودا 2/5 ساله ايران، آمريکا را وادار کرد راهبرد يک مسيره فشار را موقتا کمرنگ کرده و يک راهبرد تعاملي‌تر را به جاي آن بنشاند. مذاکرات ژنو 1 در اول اکتبر 2008 (پاييز 1387) در چارچوب اين راهبرد جديد انجام شد و ويليام برنز معاون وزير خارجه آمريکا به نمايندگي از اين کشور –براي اوين بار- مستقيما در آن شرکت کرد. ديپلمات‌هايي که با موضوع مرتبط بوده‌اند مکررا براي نويسنده گفته‌اند که نماينده آمريکا در آن مذاکرات مودب‌ترين عضو جلسه بود. در مذاکرات ژنو 1 که براساس طرح خرداد 87 سولانا انجام شد تصميم گرفته شد دور بعدي مذاکرات يک ماه ديگر يعني اول نوامبر برگزار شود. اينجا بود که همه چيز ناگهان دگرگون شد. تيم غربي که تا آن زمان حريصانه در پي مذاکره و توافق با ايران بود، به يکباره ميز مذاکره را ترک کرد و تا يک سال بعد از آن بازنگشت. مذاکرات ژنو 2 که قرار بود يک ماه بعد برگزار شود، يک سال بعد در اول اکتبر 2009 برگزار شد. آن زمان اين پرسش به طور جدي وجود داشت که چه چيز به يکباره رفتار مذاکراتي غربي‌ها را تغيير داد و مذاکرات را در زماني چنين طولاني به تعطيلي کشاند؟ پاسخ اين پرسش را محمدعلي ابطحي در اعترافاتش (پس از دستگيري در فتنه 88) داده است. ابطحي از قول مهدي هاشمي مي‌گويد اين اصلاح طلبان بودند که به اوباما پيغام دادند تا زمان انتخابات رياست جمهوري در ايران صبر کند و مطمئن باشد در اين انتخابات دوستانش در ايران به جاي دولت محمود احمدي‌نژاد سر کار خواهند آمد. ظاهرا آمريکا که سخت احساس ضعف مي‌کرد و در حال گرفتن يک تصميم تاريخي براي کوتاه آمدن در مقابل ايران بود، اين پيام را عميقا جدي گرفت و تلاش کرد با کمک به پروژه تبديل انتخابات به کودتا از فروغلطيدن در باتلاق امتيازدهي به ايران اجتناب کند. تعبيري که من همواره در اين باره به کار برده‌ام اين است که آمريکايي‌ها به مدت يک سال مذاکراتي را که عميقا به آن نياز داشتند تعطيل کردند تا به فتنه 88 در ايران زمان بدهند و انرژي‌اي را که بايد در اين مدت صرف مذاکره با ايران مي‌شد صرف تقويت فتنه کنند. فتنه 88 يک گزينه بسيار مهم به نام «بي‌ثباتي داخلي» در سبد خالي شده گزينه‌هاي آمريکا عليه ايران قرار داد و طبيعي بود که آمريکايي‌ها به هيچ‌وجه نمي‌خواستند بدون امتحان کردن اين گزينه، به ديپلماسي در مقابل ايران ادامه بدهند. وقتي جان بولتون درباره از روي ميز کنار رفتن گزينه تحريم به مدت دو سال سخن مي‌گويد، در واقع به اين رويدادها اشاره دارد. نگاهي به اين روند تاريخي، هيچ ترديدي در اين باره باقي نمي‌گذارد که فتنه اولا گزينه تحريم را که از روي ميز برداشته شده بود مجددا به روي ميز آورد و ثانيا ماهيت تحريم‌ها را از حوزه‌هاي هسته‌اي و عدم اشاعه دور کرده و به سمت تحريم‌هاي فلج‌کننده ناظر به زندگي اقتصادي روزمره مردم نزديک کرد. در واقع ساده‌انديشي محض است اگر کسي تصور کند خيانت فتنه 88 صرفا آتش زدن تعدادي سطل آشغال در يکي، دو شهر ايران بوده است. خيانت اصلي فتنه آن بود که استراتژي فشار بر ايران را که ناکارآمدي آن اثبات شده و تا حد قابل توجهي از روي ميز برداشته شده بود، مجددا هم احيا کرد و هم به سمت خطرناک‌ترين حوزه‌هاي اقتصادي سوق داد.
«کنث کاتزمن» کارشناس  ارشد تحريم‌ها و مشاور کنگره آمريکا موضوع را اينگونه جمع‌بندي کرده است:
اين اجماع وجود دارد که تحريم‌ها در تقويت کساني که همچنان فکر مي‌کنند رژيم ايران بايد روابط خود را با جهان خارج حفظ کند، اينکه ايران نبايد خود را منزوي کند و اينکه نبايد به کشوري مطرود تبديل شود نقش دارند. اختلاف‌نظري که وجود دارد بر سر اين موضوع است که آيا بايد ايده تعامل را کنار گذاشت و فقط تحريم، مجازات و محدود کردن را دنبال کرد يا اينکه همزمان با تحريم‌ها بايد به دنبال راه‌هايي براي تعامل با رژيم کنوني بود.43
2- جلوگيري از رکود فتنه سبز با ابزار تحريم‌هاي اقتصادي عليه مردم
در فاصله فروردين تا خرداد 1389، همزمان با شروع و تقويت گفتمان تحريم در محافل غربي، يکي از نگراني‌هايي که آشکارا ابراز مي‌شد اين بود که جنبش سبز در ايران در حال افول است و بايد براي جلوگيري از اين موضوع راهي پيدا کرد. اين امر به تدريج به يکي از قدرتمند‌ترين انگيزه‌هاي اعمال تحريم‌هاي اقتصادي شديد عليه ايران تبديل شد. کاتزمن مي‌گويد:
اکنون بخشي از مشکل ممکن است درگير شدن ايران با جنبش اپوزيسيون داخلي باشد. موقعيت سياسي داخلي ايران به دنبال انتخابات جنجالي ژوئن گذشته اکنون عاملي جديد در محاسبات به شمار مي‌رود. اين مسأله زماني که مراسم تحليف باراک اوباما برگزار شد و او اين رويکرد تازه را مطرح کرد وجود نداشت، اگرچه جنبش اپوزيسيون در چند ماه گذشته تا حدودي خاموش شده است اما اين مسأله هنوز يک عامل تعيين‌کننده است و شما در لايحه کنگره عليه ايران قطعا شاهد آن هستيد.44
بويژه، يکي از روش‌هايي که غربي‌ها درباره کارآمدي آن در احياي جنبش رو به موت سبز تقريبا هيچ ترديدي نداشتند اين بود که دولت در ايران در حالي که مجبور به پرداخت يارانه نقدي به ملت است دچار بحران درآمد شود و اين به نوبه خود جنبش سبز را در موقعيت بهتري براي انتقاد از نظام قرار داده و به اين ترتيب به احياي آن کمک کند. يک پژوهشگر ارشد اروپايي در اين باره گفته است:
مسأله حذف يارانه‌ها حوزه سياسي در ايران را مورد حمله قرار داده است. محافظه‌کاران ميانه‌رو از پيامدهاي تورمي چنين سياستي نگران هستند و اين درحالي است که سبزها بدون شک اميدوارند اين تدابير به جنبش‌هاي اعتراضي بيشتر که بتواند آنها را بار ديگر احيا کند منجر شود. در اين شرايط است که کشورهاي غربي به تحريم هاي جديد اقتصادي عليه ايران فکر مي‌کنند.45
يکي از روش‌هايي که آمريکايي‌ها تصور مي‌کردند با ضريب اطمينان بالا در احياي فتنه موفق خواهد بود، چيزي است که خود آن را تشديد به هم ريختگي داخلي ايران مي‌خواندند. پيش از صدور قطعنامه 1929 منابع آمريکايي اين موضوع را فاش کردند که آمريکا قصد دارد بلافاصله پس از صدور قطعنامه، تحريم‌هاي يکجانبه بسيار شديدي را عليه ايران اعمال کند که قطعا محيط داخلي ايران را درگير التهابي جدي خواهد کرد.  اين منابع تشديد اين به هم ريختگي را يکي از هدف‌هاي اصلي اين قطعنامه اعلام کردند:
تحريم‌هاي خصوصي و يکجانبه واقعا گزنده و آزاردهنده خواهد بود. فرار ايران از اين فشارها هم فضا را براي فشارهاي بعدي آماده مي‌کند. يک مقام رسمي مي‌گويد: «اگر فقط روي اجراي بد تحريم‌ها تمرکز کنيد، شايد نتوانيد تاثير آن را ببينيد ولي به هر حال، برهم زده شدن رفتار طرف تحت فشار و محيط داخلي آن را مي‌توانيد ملاحظه کنيد».46
بر اين اساس، تحريم‌ها به گونه‌اي برنامه‌ريزي شده بود که آمريکا از تاثير شديد آنها تقريبا به طور کامل مطمئن شود:
تحريم‌هاي جديد عليه ايران در صورت اجرايي شدن تأثير قابل‌ملاحظه‌اي بر جمهوري اسلامي ايران بر جاي خواهد گذاشت.47
3- فتنه 88 ؛ کمک راهبردي به آمريکا براي اجماع‌سازي جهاني عليه ايران
در حين تلاش براي کشف ديالکتيک متقابل فتنه و تحريم، به سرعت روشن مي‌شود يکي از مهم‌ترين کمک‌هايي که فتنه 88 به استراتژي خصمانه آمريکا عليه ايران کرد اين بود که آمريکا را در موقعيت بسيار بهتري براي توطئه‌چيني عليه ايران در سطح بين‌المللي قرار داد. آمريکايي‌ها اين فرصت را کاملا مغتنم شمردند و  از آن براي متقاعد کردن بسياري از کشورهاي جهان براي اعمال تحريم‌هايي که برخي از آنها آشکارا ضد انساني بود، استفاده کردند. هيچ ترديدي وجود ندارد که اگر فتنه 88 به معناي متهم کردن دروغين نظام به تقلب و همچنين اردوکشي غيرقانوني خياباني رخ نداده بود آمريکا هرگز در موقعيتي قرار نمي‌گرفت که بتواند تحريم‌هايي حتي شبيه به آنچه در قطعنامه 1929 و تحريم‌هاي يکجانبه آن آمده را عليه ايران اعمال کند. اين فتنه 88 بود که به آمريکا جرأت و توان چنين جنايتي را عليه ملت ايران اعطا کرد. هيلاري کلينتون وزير وقت خارجه آمريکا يکي از کساني است که به صراحت و در همان مقطع درباره اين موضوع سخن گفته است. کلينتون در گفت‌وگو با روزنامه انگليسي فايننشال تايمز در دفتر بزرگش در واشنگتن شرح مي‌دهد که فتنه 88 چگونه به آمريکا مجال داده تا استراتژي خصمانه خود عليه ايران را بر تکيه‌گاهي جديد استوار کند:
آنچه طي سال گذشته در ايران شاهد آن بوده‌ايم اين است که تعداد هر چه بيشتري از کشورها به همان نتيجه‌اي مي‌رسند که آمريکا رسيده است و آن اينکه ايران مجهز به تسليحات هسته‌اي براي منطقه و فراسوي ان بسيار خطرناک و بر هم زننده ثبات است. هدف از تحريم‌ها متقاعد کردن ايران به آغاز مذاکرات واقعي مبتني بر حسن‌نيت درباره برنامه هسته‌اي آن است.48
4- کاهش توان مقاومت ايران؛ نتيجه‌گيري راهبردي آمريکا
 از فتنه 88
درک آمريکا از تغييرات در وضعيت قدرت ملي ايران در اثر حوادث سال 88 از جمله مهم‌ترين عواملي بود که آمريکا را متقاعد کرد بايد اعمال تحريم‌هاي فلج‌کننده اقتصادي عليه ايران را در دستور کار خود قرار دهد. ارزيابي آمريکا در ابتداي سال 1389 اين بود که تحولات سال 88 روابط مردم و نظام را بشدت بحراني کرده و در نتيجه ديگر حمايت سابق از برنامه هسته‌اي در ميان مردم وجود ندارد. کاهش حمايت مردم از تصميمات نظام در حوزه‌هاي امنيت ملي بويژه موضوع هسته‌اي از نظر آمريکا به اين معنا بود که توان مقاومت ايران در مقابل فشارها هم افت کرده و در نتيجه اگر فشارها تشديد شود مي‌توان امتيازهاي بسيار بزرگي از ايران گرفت. مارک والاس از مقام‌هاي وزارت خارجه آمريکا در دوره رياست‌جمهوري جورج بوش که در آن تاريخ رياست پروژه «اتحاد عليه ايران هسته‌اي» را به عهده داشت، مي‌گويد فتنه 88 ايران را در سراشيبي قرار داده که آمريکا بايد از آن استفاده کند:
تشديد تحريم‌ها مي‌تواند ايران را منزوي کند. ما با روندي تدريجي روبه‌رو هستيم که در حال شدت گرفتن است. ما شاهد آن هستيم که حکومت ايران بر روي سراشيبي تندي ايستاده است و اگر شرکت‌هاي بيشتري روابط خود را قطع کنند ايران به خدمات بين‌المللي کالا و سرمايه دسترسي نخواهد داشت و با مشکلي واقعي روبه‌رو خواهد شد.49
روزنامه سعودي الشرق‌الاوسط با ذوق‌زدگي در استقبال از يکي از بيانيه‌هاي ميرحسين موسوي که بي‌نهايت شبيه يکي از اظهارات جو بايدن، معاون رئيس‌جمهور آمريکا بوده، مي‌نويسد:
به طور قطع ايران در داخل و خارج رو به ضعف و تحليل است.نظام ايران منزوي است و براي ايستادگي زمينه داخلي محکمي ندارد. جو بايدن، معاون رئيس‌جمهور آمريکا چه خوب گفت که نظام تهران شکننده شده است و بيش از هر زمان ديگري در مقابل ملتش و در منطقه منزوي شده است. ميرحسين موسوي هم گفته است نظام در بحران قرار دارد.50
عباس ميلاني يکي از مشاوران دولت آمريکا در امور ايران، حتي بيانيه تهران را ناشي از تلاش کشور براي کاستن از فشارهاي خارجي ارزيابي مي‌کند؛ آن هم در حالي که ايران از حيث داخلي تحت فشار است:
اينکه ايران براي اولين بار پيشنهاد مبادله سوخت را سال گذشته پس از قيام گسترده مردم داد تصادفي نبود، زيرا ايران خود را بسيار مستاصل مي‌ديد و مي‌خواست با اين کار و پيشنهاد قراردادي براي تبادل سوخت هسته‌اي از فشارهاي بين‌المللي عليه خود بکاهد. حال که ايران به سالگرد انتخابات 12 ژوئن نزديک مي‌شود و رژيم ايران سرکوب جنبش سبز را افزايش داده است، مي‌خواهد با طرح توافق تبادل سوخت دوباره چهره‌اي مثبت از خود در سطح بين‌المللي نشان دهد و از فشارهاي بين‌المللي بکاهد و مجبور نباشد هم در جبهه داخل و هم در جبهه بين‌المللي تحت فشار باشد.51
در واقع، اگر از منظر مذاکراتي به موضوع بنگريم فتنه 88 کاملا به آمريکا اطمينان داد قدرت چانه‌زني ايران عميقا کاهش پيدا کرده است. وقتي اين ارزيابي شکل گرفت، دو اتفاق به دنبال آن رخ داد؛ نخست، آمريکا پيشنهادهاي جذابي را که در انتهاي سال 87 رسما به ايران ارائه کرده بود با عجله از روي ميز برداشت و دوم، به سمت اعمال فشارهايي حرکت کرد که تا قبل از آن حتي در مخيله‌اش هم نمي‌گنجيد.
ماريو ليولا، تحليلگر امور ايران در واشنگتن در اين باره به تلويزيون الجزيره مي‌گويد:
معتقدم نظام ايران در حال حاضر در وضعيت چانه‌زني بسيار ضعيفي به سر مي برد و اگر با آنها برخورد نکنيم تصور خواهند کرد از طريق بلوف زدن پيروز خواهند شد و البته اين شيوه بسيار خطرناکي براي جهان است؛ در صورتي که در برابر ايران در پيش بگيرد.52
يک منبع ديگر مي‌گويد آمريکا به اين نتيجه رسيده است که پشتوانه مردمي سابق درباره برنامه هسته‌اي ايران ديگر وجود ندارد:
حمايت مردمي از برنامه هسته‌اي ايران رو به کاهش است. هر وقت که ايران در گذشته با بلندپروازي هاي هسته‌اي خود زنگ خطر را در غرب به صدا درآورده قادر بوده است از حمايت گسترده داخلي در اين خصوص برخوردار شود، حتي منتقدان و مخالفان دولت محمود احمدي‌نژاد، رئيس‌جمهور ايران از حق ايران براي توسعه فناوري هسته‌اي دفاع کرده‌اند. اما اينک اين نارضايتي فزاينده وجود دارد که برنامه هسته‌اي که در گذشته مورد حمايت مردم بود در مواجهه با سوءمديريت اقتصادي و تحريم‌ها، مردم را از نيازهاي اوليه و ضروري آنها دور مي‌سازد.53
يک ارزيابي بسيار راديکال هم که نقش مهمي در سرمايه‌گذاري آمريکا روي پروژه تحريم‌هاي فلج‌کننده داشت، اين بود که برخي در آمريکا مي‌گفتند مردم ايران به جايي رسيده‌اند که بيش از آنکه غرب را مقصر مشکلات اقتصادي بدانند، دولت و نظام را مقصر خواهند دانست. ديلي تلگراف مي‌نويسد:
ايراني‌ها بيش از آنکه تحريم‌هاي آمريکا را ريشه مشکلات اقتصادي بدانند دولت را مقصر مي‌دانند.54
5- فتنه‌گران؛ شريک راهبردي پروژه فتنه در داخل ايران
يک نکته بسيار اساسي که يکي از مقام‌هاي آمريکايي که معمار تحريم‌هاي ايران خوانده مي‌شود به آن اشاره مي‌کند اين است که هيچ يک از فشارهايي که به ايران وارد مي‌شود – از جمله تحريم‌ها - به خودي خود چيز مهمي  نيست و ايران توان مقاومت در مقابل همه آنها را دارد. استوارت لوي، معاون وقت وزارت خزانه‌داري آمريکا در امور تروريسم و اطلاعات مالي مي‌گويد: مهم‌ترين اتفاقي که رخ داده اين است که  آمريکا تصور مي‌کند تحريم‌ها با اوضاع سياسي آشفته ايران ترکيب خواهد شد و اين چيزي است که آمريکا به آن اميد بسته است.
لوي در يک اظهارنظر بسيار مهم مي‌گويد:
هيچکدام از اين اقدامات چندان اهميتي ندارند، در عين حال اگر روند کلي را با توجه به افزايش انزواي سياسي و وضعيت داخلي ايران تحليل کنيم، اين اقدامات مي‌توانند بسيار مهم باشند.55
يک جنبه ديگر اين موضوع اين است که آمريکا پس از فتنه 88 تصور کرد شريکي در ايران وجود دارد که فشار تحريم‌ها را از طريق توليد ادبيات سازش به محيط داخلي ايران ترجمه خواهد کرد. کيم هولمز56 رئيس بنياد هريتيج در همان ايام در مقاله‌اي نوشت:
البته تحريم به تنهايي کافي نيست. همچنين بايد ديپلماسي عمومي را به نقض حقوق بشر متمرکز کنيم. نظام جمهوري اسلامي به اندازه کافي درون کشور بي اعتبار شده و بر اين نقطه ضعف بايد فشار وارد کرد. آمريکا بايد بر کمک‌هاي نظام جمهوري اسلامي به تروريسم تاکيد کرده و در حد گسترده‌اي آن را اعلام کند و اطمينان يابد مردم ايران اين پيام را مي‌شنوند. اکنون خيلي از ايراني‌ها هماني را مي‌خواهند که ما مي‌خواهيم: برقراري دموکراسي و حکومتي بدون فساد که به حقوق مردمش احترام مي‌گذارد. مي‌توانيم با کمک به وبسايت‌هاي خارج از کشور، به آنها فناوري لازم براي گذر از فيلترينگ و سانسور را بدهيم و بايد همان حمايت و کمک مخفيانه‌اي که در همبستگي با مردم لهستان در جريان جنگ سرد داشتيم را به مردم ايران بدهيم.57
نوع ديگر نگاه به مسأله استفاده از تعبيري است که آمريکايي‌ها در آستانه تصويب قطعنامه 1929 آن را با اشتياق تمام به کار مي‌بردند. آن تعبير اين بود که فشار اقتصادي شديد نزاع سياسي در ايران را با نزاع اقتصادي تکميل خواهد کرد.
«تيري کوويل» پژوهشگر ارشد امور راهبردي مرتبط با ايران در مرکز مطالعات استراتژيک فرانسه که صاحب مقالات و تاليفات مهمي درباره ايران است، اين موضوع را اينگونه توضيح مي‌دهد:
در واقع به نظر مي‌رسد ايران در مبارزه سياسي داخلي‌اش با ورود مبارزه به ميدان اقتصادي وارد مرحله جديدي شده است. به اين ترتيب جنبش سبز از چندي پيش بشدت از سياست‌هاي اقتصادي دولت کنوني انتقاد خواهد کرد. اين راهبرد احتمالا با اين هدف صورت مي‌گيرد که پايه حمايت از اين جنبش با جذب طبقه کارگري که تاکنون تا حدي از اين جنبش دور بوده‌اند گسترده‌تر شود. به طوري که طبقه کارگري تاکنون هيچ اعتصابي را در حمايت از جنبش سبز انجام نداده است.58
گردش کاري که کوويل پيشنهاد مي‌دهد چندان پيچيده نيست ولي بسيار مهم است. او مي‌گويد روش کار اينگونه است که غرب فشار اقتصادي سنگين وارد مي‌کند، وضع اقتصادي مردم در ايران به سرعت و بشدت تخريب مي‌شود، سپس جنبش سبز و سران آن شروع به انتقاد جدي و پيگير از وضعيت اقتصادي مردم مي‌کنند و اين براي آنها سرمايه اجتماعي خلق خواهد کرد. از مقطعي به بعد، وقتي وضعيت اقتصادي مردم کاملا به وضعيت قرمز رسيد، آنها مجددا به فراخوان‌هاي سران فتنه براي حضور در خيابان پاسخ خواهند داد و اين جنبه خياباني فتنه 88 را هم احيا مي‌کند. وقتي مردم به خيابان آمدند، ديگر مهم نيست که دليل به خيابان آمدن آنها کاملا اقتصادي بوده است يا نه، آنوقت اتفاقي که مي‌افتد، اين است که مردم شعارهاي سياسي جنبش سبز را هم خواهند پذيرفت و با آن همراهي خواهند کرد.
6- تحريم؛ مجازات مقابله‌کنندگان با فتنه 88 در ايران
يکي از سخنان بسيار جالب‌توجه آمريکايي‌ها درباره قطعنامه 1929 که حاوي صراحتي عجيب است، اين است که اين قطعنامه اساسا صادر شده تا کساني را در ايران مجازات کند که فتنه 88 را سرکوب کرده‌اند. نکته کليدي اين است که اين اظهارنظر نه از جانب رسانه‌ها و تحليلگران آمريکايي بلکه از سوي جان ليمبرت، مقام مسؤول ميز ايران در وزارت خارجه آمريکا که در واقع مسؤول پرونده ايران در دولت اين کشور محسوب مي‌شد، بيان شده است. ليمبرت مي‌گويد:
مسأله اين نيست که مردم ايران ضرر بکنند، هدف از اين اقدامات حمايت از مردم ايران است و تحريم‌ها به کساني که با مردم ايران با خشونت و از طريق غيرانساني رفتار مي‌کنند ضرر مي‌رساند و آنها را مجازات مي‌کند، نه به خود مردم ايران.59
ترکيب اين داده‌ها با يکديگر ترديدي در اين باره باقي نمي‌گذارد که رابطه ميان فتنه 88 و تحريم‌هاي فلج‌کننده اقتصادي که پس از آن از سوي آمريکا و اروپا عليه ايران اعمال شد، از يک سو يک رابطه علّي و معلولي است به اين معنا که فتنه علت تحريم‌ها بوده واگر فتنه 88 رخ نمي داد بدون ترديد آمريکايي‌ها نه مي‌خواستند و نه مي‌توانستند به سمت اعمال چنين رژيم بي‌رحمانه‌اي از تحريم‌ها عليه مردم ايران حرکت کنند. از سوي ديگر اين رابطه ديالکتيکي است يعني فتنه و تحريم متقابلا به هم خدمات گرانبهايي کرده‌اند. فتنه شرايطي را ايجاد کرد که آمريکا بتواند يک رژيم جنايتکارانه از تحريم‌ها را با اجماع مصوب کند و بعد به اجرا بگذارد و تحريم هم به نوبه خود سعي کرد آتش فتنه را شعله‌ور نگه دارد و براي آن سرمايه اجتماعي خلق کند. به همين دليل، در همه سال‌هاي پس از 1389 نوعي همزيستي کامل ميان فتنه و فشار خارجي بويژه تحريم‌ها وجود داشته و فتنه‌گران هرگز حتي يک بار به طور اساسي با تحريم‌ها مخالفت نکرده و براي رها شدن کشور از چنگال آن نکوشيده اند. در واقع همانطور که در سند تاملات راهبردي حزب مشارکت به صراحت نوشته شده، جريان اصلاح‌طلب همواره فشار خارجي بر نظام را فرصتي براي خود مي‌داند که مي‌تواند بر توان چانه‌زني آن در مقابل نظام بيفزايد و به همين دليل هرگز راضي به قطع کامل اين فشارها نبوده است.
7- سبزها دست به دامن آمريکا مي‌شوند
اما شايد جالب‌ترين سندي که ارتباط ميان فتنه سبز و تصميم غرب براي اعمال تحريم‌هاي اقتصادي عليه ايران را آشکار مي‌کند، تلاشي است که محسن مخملباف در سفري که اواخر سال 1388 به عنوان نماينده ميرحسين موسوي به آمريکا داشت براي اعمال تحريم‌ها به عمل آورد. بنا بر گزارش جي سالمون، خبرنگار امور ايران در روزنامه وال‌استريت ژورنال، مخملباف در اين سفر به صراحت اعلام مي‌کند جنبش سبز در ايران از اعمال تحريم‌هاي هدفمند اقتصادي حمايت مي‌کند. اين روزنامه 20 نوامبر 2009 مي‌نويسد طي بازديد مخملباف از واشنگتن:
آقاي مخملباف که سخنگوي کانديداي رياست‌جمهوري ايران ميرحسين موسوي است به اوباما پيام داده است پشتيباني علني خود را براي نيرو‌هاي دموکراتيک در ايران افزايش داده و به فشار‌هاي مالي بر سپاه بيفزايد. آقاي محسن مخملباف اعلام کرده است جنبش سبز ايران از تحريم‌هاي اقتصادي هدفمند پشتيباني مي‌کند.
 وال استريت ژورنال، به نقل از مخملباف مي‌نويسد:
ما به تحريم‌هاي اقتصادي که فشار را بر ايران زيادتر مي‌کند محتاجيم. ما مي‌خواهيم اوباما بگويد او پشتيبان دموکراسي است. اگر چنين نگويد طرفداران خود را در ايران از دست خواهد داد.60
اين درخواست مخملباف که دقيقا در آغاز مباحثات در آمريکا درباره ضرورت اعمال تحريم‌ها به منظور حمايت از سبزها در ايران بيان شده، بي‌ترديد نقشي بسيار جدي و تعيين‌کننده در نهايي‌شدن تصميم آمريکا در اين باره داشته است.
هفته‌نامه آمريکايي تايم هم در همان مقطع، در مقاله‌اي با عنوان «سبزها دست به دامن آمريکا مي‌شوند» به قلم رابين رايت (23 نوامبر 2009) از قول مخملباف مي‌نويسد:
اعمال تحريم‌هاي اقتصادي باعث خواهد شد ايران متوجه شود جهان نسبت به آنچه در اين کشور مي‌گذرد بي‌تفاوت نيست.61
روزنامه وال استريت ژورنال در همان تاريخ نوشت: حضور مخملباف به نمايندگي از موسوي در آمريکا و درخواست وي براي اعمال تحريم عليه ايران به برخي اختلاف‌نظرها و مباحثات که در آمريکا درباره مفيد بودن يا نبودن تحريم‌ها شکل گرفته بود، خاتمه داد. اين روزنامه مي‌نويسد: مهم‌ترين سوال در آن مقطع در آمريکا اين بود که آيا تحريم‌ها به جنبش سبز در ايران کمک مي‌کند يا خير. برخي ظاهرا عقيده داشته‌اند ممکن است اين تحريم‌ها به معناي وابستگي جنبش سبز به آمريکا تفسير شود اما حضور مخملباف در واشنگتن و درخواست صريح او براي اعمال تحريم‌ها همه اين ترديدها را از بين برد و آمريکايي‌ها را مطمئن کرد جنبش سبز تحريم را به نفع خود مي‌داند.
اين شايد صريح‌ترين کدي است که مي‌توان آن را درخواست فتنه‌گران از آمريکا براي تحريم ملت ايران ناميد. در واقع به نوعي مي‌توان گفت جريان فتنه پس از 9 دي 88 تصميم گرفت از مردم ايران انتقام بگيرد و براي اين انتقام‌گيري راهي بهتر از آن نيافت که آمريکا را متقاعد کند سنگين‌ترين تحريم‌هاي ممکن را عليه اين مردم اعمال نمايد. از ديد فتنه‌گران، مردم به سبب رويگرداني از آنها بايد هزينه‌اي سنگين مي‌پرداختند و اين هزينه نمي‌توانست چيزي جز اعمال شکنجه بي‌رحمانه و بلندمدت اقتصادي بر آنها باشد. دقيقا با همين ماموريت بود که افرادي مانند مخملباف به آمريکا اعزام شدند تا به اين کشور يادآوري کنند وقت عمل فرارسيده است. ميرحسين موسوي هرگز انکار نکرد که محسن مخملباف به نمايندگي از او به واشنگتن رفته و درخواست تحريم ملت ايران را کرده است. قطعنامه 1929 و تحريم‌هاي يکجانبه مابعد آن يک پروژه مشترک ميان جريان فتنه و آمريکا بود. فتنه‌گران را مي‌توان در اين پروژه کارفرما و آمريکايي‌ها را پيمانکار دانست. هدف اين پروژه هم اين بود که مردم بفهمند وقتي به نيروهاي طرفدار غرب در ايران پشت مي‌کنند، چه بهاي سنگيني بايد بپردازند.
اين مستندات براي آنکه ثابت کند هدف اصلي قطعنامه 1929 و تحريم‌هاي يکجانبه مابعد آن، سرويس‌دهي به جريان فتنه بود، کاملا کافي است؛ اگرچه پژوهش بيشتر، بدون ترديد مي‌تواند جنبه‌هاي مهم‌تري از موضوع را هم آشکار کند.
شکنجه اقتصادي؛ تحفه فتنه‌گران براي ملت ايران
اکنون که روشن شد علت اصلي صدور قطعنامه 1929 و تحريم‌هاي يکجانبه مابعد آن در حوزه‌هاي انرژي و مالي، تحليل آمريکا از شرايط داخلي ايران و اراده غرب براي کمک و حمايت از فتنه 88 بوده، خوب است به اين سوال بپردازيم که تحريم‌هايي که براساس اين استراتژي وضع شد، چه ويژگي‌هايي داشته است. به عبارت ديگر، پرداختن به اين بحث ضروري است که وقتي آمريکا تصميم گرفت با هدف حمايت و توفيق جريان فتنه به شکنجه اقتصادي ملت ايران بپردازد، دقيقا چگونه اين کار را انجام داد؟
1-  1929، شديدترين قطعنامه ممکن
شايد مهم‌ترين جنبه قطعنامه 1929 اين است که به طور کاملا عمدي و ارادي با حداکثر شدت تنظيم شده است. آمريکايي‌ها به چند دليل قطعنامه 1929 را بسيار راديکال نوشتند.
دليل اول اين بود که مي‌خواستند اين قطعنامه حداکثر مقدار تاثير را بر محيط داخلي ايران بر جاي بگذارد.
دليل دوم آن بود که تصور مي‌کردند فرصتي را که فتنه 88 براي ايجاد اجماع در اختيار آنها گذاشته به هيچ‌وجه نبايد از دست بدهند چرا که ممکن است چنين فرصتي ديگر هرگز تکرار نشود (که نشد).
و سومين دليل هم اين بود که آمريکايي‌ها مي‌خواستند مفاد تحريم‌هاي گنجانده شده در قطعنامه چنان عميق، شديد و وسيع باشد که بتوانند براساس آن هر نوع تحريم يکجانبه‌اي را که مي‌خواهند عليه ايران اعمال کنند.
 اين امر (يعني تشديد متن قطعنامه تا حداکثر مقدار ممکن) توصيه کساني بود که بعدها معلوم شد در واشنگتن بسيار موثرند. مايکل سينک، رئيس موسسه واشنگتن که اکنون روشن شده يکي از متنفذترين تحليلگران ضدايراني در آمريکاست، در آن مقطع در اين باره نوشت:
ما نبايد دست خود را ببنديم و فکر کنيم هر اقدامي عليه ايران نياز به تصميم متفق‌القول در شوراي امنيت دارد. من فکر نمي‌کنم تغييرات زيادي در شوراي امنيت روي داده باشد. ايران فکر نمي‌کند تحريم‌ها بسيار شديد و بسيار رنج‌آور باشد و به همين جهت جسورانه مي‌گويد هزينه‌اي براي کاري که انجام مي‌دهد نخواهد پرداخت.62
همانطور که مي‌توان حدس زد، بنيامين نتانياهو هم يکي از مهم‌ترين افرادي بود که استدلال کرد بايد يک شوک اقتصادي بسيار سنگين به ايران وارد شود. وي شايد اولين فردي بود که پيشنهاد داد تحريم‌هاي يکجانبه پس از 1929 روي موضوع بنزين متمرکز شود:
احتمال اينکه ايران يک برنامه ساخت سلاح‌هاي هسته اي ايجاد کند بزرگ‌ترين مشکلي است که ما در عصر خود با آن روبه‌رو هستيم. جامعه بين‌الملل در صورتي که تصميم بگيرد مي‌تواند تحريم‌هاي شديدتري را اعمال کند. اگر جامعه بين‌الملل مانع واردات بنزين به ايران شود اين کشور ظرفيت پالايشگاهي ندارد و حکومت اين کشور پايان مي‌يابد و من اين را تحريم‌هاي فلج‌کننده مي‌دانم.63
هفته‌نامه تايم اين موضوع را اينگونه توضيح مي‌دهد:
فقط تحريم کامل واردات بنزين است که مي‌تواند ايران را به زانو درآورد.64
جالب‌ترين تعبير اما احتمالا از آن فيليپ کراولي، سخنگوي وقت وزارت خارجه آمريکاست که مي‌گويد تحريم‌هاي جديد بايد به گونه‌اي باشد که قلب مشکل ما را در تهران هدف بگيرد.
وي مي‌گويد:
همه ما مي‌خواهيم هرچيزي که از قطعنامه تحريم بيرون مي‌آيد اول معتبر باشد؛ دوم قلب مشکل ما در ايران را هدف قرار دهد و سوم اينکه قابل اجرا باشد.65
اگر بخواهيم از تعبيري دقيق استفاده کنيم، آمريکايي‌ها در پي قطعنامه‌اي بودند که تدابير وسيعي از تحريم‌ها را در بر گيرد تا بعد بتوانند از طريق اقدامات يکجانبه آن را تعميق کنند.يک مقام عاليرتبه دولت آمريکا به روزنامه فايننشال تايمز مي‌گويد وضعيت ايده‌آل آن بود که تحريم‌ها وسيع و عميق باشد اما تحريم‌هاي پيشنهادي حداقل وسيع است.66 به گفته وي، درباره ايران تحريم کامل عملي نيست اما بهتر است مقوله‌هاي مهم متعددي در تحريم‌ها گنجانده شود. واشنگتن در صدد اقدام در زمينه‌هاي وسيعي است که از جمله بخش مالي، تجارت، انرژي، بازرسي از محموله‌ها و سپاه پاسداران ايران را شامل شود. اين مقام رسمي ادامه مي‌دهد:
مايليم اقداماتي در همه اين عرصه‌ها اعمال شود حتي اگر برخي الزامي باشند و برخي ديگر چندان قوي نباشد. مي‌خواهيم نشان دهيم اقدام در اين زمينه‌ها مشروعيت دارد و متعاقبا کشورها مي‌توانند تصميم بگيرند که اين اقدامات به لحاظ اجرايي چقدر بايد شديد باشد.67
سوال اين است که چرا آمريکا تا اين حد تاکيد داشت که تحريم‌ها عليه ايران بايد بسيار شديد باشد؟ و چرا عملا هم قطعنامه 1929 شديدترين قطعنامه تحريم در طول تاريخ شوراي امنيت از کار در آمد؟ ارزيابي تحليل‌هاي منتشر شده از سوي منابع غربي بي‌آنکه زحمت چنداني نياز باشد ثابت مي‌کند آمريکا تصور مي‌کرد بايد گسل‌هايي را که جريان فتنه در محيط داخلي ايران به‌وجود آورده فعال کند و از طريق ايجاد يک کانال تغذيه اقتصادي فعال، به آنها عمق ببخشد. آمريکايي‌ها فکر مي‌کردند جريان فتنه در ايران زمينه کاملا مناسبي ايجاد کرده که اگر با فشار اقتصادي سنگين همراه شود، فضاي داخلي ايران را منفجر خواهد کرد. اگر جريان فتنه محيط داخلي ايران را به هم نمي‌ريخت و بناحق و با ادعاي دروغ تقلب مردم را در مقابل نظام قرار نمي‌داد، معنا نداشت آمريکا روي اعمال تحريم‌هاي بسيار شديد اقتصادي سرمايه گذاري کند چرا که در آن شرايط اين تحريم‌ها مي‌توانست به تنفر عمومي از غرب در ايران منتهي شود و انگيزه مقاومت ملت ايران را در مقابل غرب افزايش دهد. ايجاد اشتباه محاسباتي در ذهن غربي‌ها درباره نوع واکنشي که مردم ايران به فشار شديد اقتصادي نشان خواهند داد، خميرمايه قطعنامه 1929 و تحريم‌هاي يکجانبه پس از آن است.
2- تحريم‌هاي خارج از شوراي امنيت، به اوج رساندن شکنجه اقتصادي
آمريکايي‌ها از همان ابتدا شفاف بودند که برنامه وسيعي براي تحريم يکجانبه ايران پس از صدور قطعنامه، آماده شده و قطعنامه شوراي امنيت تنها قرار بود به‌عنوان زيرساخت آن عمل کند. در واقع تاکيد بر اين بود که تحريم‌هاي اصلي براي حمايت از جريان فتنه در ايران، خارج از شوراي امنيت اعمال خواهد شد. يک مقام ارشد آمريکايي در اين باره مي‌گويد:
فشار بر ايران حتي بدون صدور قطعنامه نيز تشديد مي‌شود زيرا بانک‌ها و شرکت‌هاي تامين سوخت داد و ستد خود را با دولت ايران قطع مي‌کنند ولي ما مي‌خواهيم و به قطعنامه‌اي نياز داريم که به‌عنوان «خط‌مشي» عمل کند و ما براساس آن بتوانيم فشارها را تشديد کنيم. دولت‌هاي جهان مي‌توانند از اين قطعنامه براي مشروعيت بخشيدن به تلاش براي اعمال تحريم‌هاي شديدتر خود استفاده کنند.68
يک مقام ديگر مي‌گويد:
فشار بر ايران حتي بدون قطعنامه هم ايجاد شده است زيرا بانک‌ها و شرکت‌هاي سوخت تعامل بازرگاني خود را با دولت ايران متوقف کرده‌اند. ما به قطعنامه نياز داريم تا از آن به‌عنوان بستري براي افزايش تحريم‌ها استفاده کنيم.دولت‌ها مي‌توانند از اين تحريم براي مشروعيت بخشيدن به تحريم‌هاي خود استفاده کنند.69
يک منبع ديگر موضوع را اينگونه شرح مي‌دهد:
پس از سازمان ملل از اتحاديه اروپايي براي تقويت تحريم‌هاي خود درخواست خواهد شد. به گفته منابع آگاه، شمار زيادي از کشورها پيش از اين به صورت فردي متعهد شده‌اند صادرات قطعات يدکي يا حتي محصولات پالايش شده نفتي را به ايران محدود کنند.70
اينها همه نشان‌دهنده اين است که آمريکا با درک نياز فوري دوستانش در ايران، رايزني‌هاي فراواني را براي تشديد تحريم‌ها عليه ايران آغاز کرده بود و قصد داشت آن را حتي بدون قطعنامه شوراي امنيت عملي کند؛ منتها در اين ميان به قطعنامه به‌عنوان بستر حقوقي و عنصر مشروعيت بخشنياز داشته است. رابرت گيتس، وزير وقت دفاع آمريکا که معمار استراتژي ترکيب گزينه‌هاي فشار عليه ايران است، شفاف‌تر از هر کس ديگري ابعاد و اهداف پروژه را تشريح کرده است. وي مي‌گويد: قطعنامه جديد يک سکوي حقوقي براي يک سلسله اقدامات بسيار قوي خارج از شوراي امنيت خواهد بود:
تصويب يک قطعنامه در شوراي امنيت سازمان ملل فراهم‌کننده سکوي حقوقي تازه‌اي براي هر کشور يا گروه‌هايي از کشورها مانند اتحاديه اروپايي است که مي‌خواهند دست به اقدامات شديدتري بزنند. قطعنامه سازمان ملل از اين منظر، به‌عنوان سکوي پرتاب عمل مي‌کند.71
مهم‌ترين شاهد بر اين امر هم اين است که آمريکايي‌ها قبل از تصويب 1929 جزئيات تحريم‌هاي يکجانبه خود را که در گام اول بر بنزين متمرکز بود، آماده کرده بودند. لارا فريدمن، مدير روابط سياسي مرکز صلح آمريکا در اين‌باره مي‌نويسد:
اخيرا با يکي از دوستانم در اطلاعات ارتش آمريکا درباره تلاش‌هاي کنگره براي به تصويب رساندن طرح تحريم صادرات بنزين به ايران و همچنين تحولات اخير بين‌المللي در اين رابطه گفت وگو مي‌کردم؛ طرحي که ماه گذشته ايپک لابي قدرتمند صهيونيستي مستقر در آمريکا با ارسال نام‌هاي به تک تک اعضاي کنگره خواستار به تصويب رساندن و اجرايي شدن هر چه سريع‌تر آن شده بود.72
جالب است توجه کنيم پيش از تصويب قطعنامه، شرکت مانگلور هند تحت فشار آمريکا اعلام کرد ديگر به ايران بنزين نمي‌فروشد. همچنين شرکت پتروناس که بزرگ‌ترين شرکت توليدکننده بنزين در مالزي است نيز صادرات بنزين به ايران  را متوقف کرد.73 مدت کوتاهي بعد کريستوف دوژماري مديرعامل وقت شرکت توتال نيز اعلام کرد در صورت تصويب قانوني در آمريکا براي مجازات شرکت‌هاي صادرکننده مواد سوختي به ايران، اين شرکت اروپايي فروش بنزين به ايران را متوقف خواهد کرد.74
اگر به روند اعمال تحريم‌هاي يکجانبه از سوي آمريکا و اروپا عليه ايران نگاه کنيم، روشن است که اين روند به طور کامل بر شالوده قطعنامه 1929 استوار شده است. نخست در تابستان 1389 تحريم بنزين اعمال شد که غربي‌ها آن را «گلوله نقره‌اي» مي‌خواندند. پس از آن نيز به‌تدريج طي سال‌هاي 89 و 90 تحريم خريد نفت (که «گلوله طلايي» خوانده مي‌شد) از ايران از سوي اتحاديه اروپايي، تحريم سوئيفت و تحريم بانک مرکزي اعمال شد. اين فرآيند نشان‌دهنده آن است روند تشديد تحريم‌ها عليه ايران يک روند کاملا برنامه‌ريزي شده بوده و آمريکايي‌ها از همان ابتدا مي‌دانستند به کجا قرار است بروند.  علت همه اين اقدامات هم آن بود که آمريکايي‌ها مي‌خواستند در زماني کوتاه و به طور مستمر بيشترين تاثير را بر جامعه ايراني بگذارند. اين موضوعي است که خود را در مذاکرات ماقبل صدور قطعنامه ميان روسيه و چين از يک سو و آمريکا از سوي ديگر نشان مي‌دهد. وقتي اين مباحثات را مرور مي‌کنيم کاملا پيداست آمريکايي‌ها مي‌خواهند تحريم‌هايي اعمال کنند که بيشترين اثر را بر جامعه ايراني بگذارد اما مي‌بينند طرف‌هايي مانند روسيه تا حدودي مخالفند بنابراين آمريکا بار اصلي تحريم‌هاي کمک‌کننده به جريان فتنه در ايران را روي دوش تحريم‌هاي يکجانبه خارج از شوراي امنيت مي‌گذارد. وال‌استريت‌ژورنال موضوع را اينگونه توضيح مي‌دهد:
در جريان مذاکرات خصوصي، ديميتري مدودف رئيس‌جمهوري [وقت] روسيه هم به شکل واضحي محدوديت‌هايش را براي تحريم‌هاي ايران ترسيم کرد. يک مشاور کرملين مي‌گويد روسيه با تمام تحريم‌ها همراه است ولي با جدي‌ترين سلاحي که تندروهاي واشنگتن در نظر دارند همراه نمي‌شود؛ تحريم و ممنوعيت فروش بنزين و فرآورده‌هاي نفتي به ايران. سرگئي ريباکوف معاون وزير خارجه روسيه مي‌گويد: «هرگونه ممنوعيت و تحريم فروش بنزين و فرآورده‌هاي نفتي به ايران، مانند سيلي، فشار محکم و يک شوک بزرگ به تمام جامعه و مردم ايران است. چنين فشارهايي که شوک بزرگي به اساس جامعه وارد مي‌کند را ما به طور حتم در نظر نمي‌گيريم».75
اما در واقع از دست روسيه کار چنداني بر نمي‌آمد. آمريکايي‌ها يک جمله در متن قطعنامه 1929 نوشتند که ايران از درآمدهاي نفتي‌اش براي ساخت سلاح هسته‌اي استفاده مي‌کند و بر همين اساس همه تحريم‌هاي مالي و بانکي را که مي‌خواستند خارج از شوراي امنيت تقريبا بدون دردسر اعمال کردند.
يک سوال بسيار مهم در اينجا اين است که آمريکا نوع و  زمان بندي اعمال تحريم‌هاي يکجانبه عليه ايران را چگونه انتخاب مي‌کرد؟ شواهدي وجود دارد که ثابت مي‌کند در اين مورد هم مشاوران داخلي مرتبط با جريان فتنه اصلي‌ترين نقش را ايفا کرده‌اند. همانطور که مستندات ارائه شده در کيفرخواست «م.ه» نشان مي‌دهد، وي متهم است در مدت حضور در لندن، با عناصري از دولت انگلستان در ارتباط مستمر بوده و به آنها در اين باره که چه تحريم‌هايي را و چگونه بايد اعمال کنند تا بيشترين فشار ممکن بر ايران وارد شود، مشورت داده است. جزئيات اين موضوع فعلا قابل بحث نيست چرا که دادگاه رسيدگي به اين اتهامات هنوز ادامه دارد.

خاتمه و نتيجه‌گيري
اين نوشته به هيچ‌وجه کامل نيست. حداقل 3 مبحث ديگر در اين نوشته بايد مورد بحث قرار مي‌گرفت تا حق مطلب ادا شده باشد.
1- قبل از هر چيز بايد نشان داده مي‌شد فتنه 88 چگونه راهبرد کلان آمريکا را درباره ايران –که تا پيش از آن تاريخ صرفا بر مهار برنامه هسته‌اي ايران متمرکز شده بود- تغيير داد و عامل سياست داخلي در ايران را بدل به يکي از اصلي‌ترين پارامترهاي شکل دهنده به تصميمات واشنگتن درباره ايران کرد. اين موضوعي است که براي درک مکانيسم بازنگري‌هاي راهبردي در آمريکا راجع به ايران حائز اهميت فوق‌العاده است و در نوشته‌اي ديگر تفصيلا به آن خواهيم پرداخت. در واقع حرکت به سمت اعمال تحريم‌هاي اقتصادي فلج‌کننده عليه ايران يک اقدام مستقل نبود، بلکه درچارچوب يک راهبرد جديد به نام راهبرد «تغيير محاسبات با استفاده از ترکيب گزينه‌هاي فشار» انجام شد که متاسفانه در اين نوشته مجالي براي بحث درباره آن فراهم نشده است.
2- پس از آن، بايد در اين باره هم بحث مي‌شد که گزينه تحريم‌هاي فلج‌کننده تنها گزينه‌اي نبود که در چارچوب اين راهبرد و براي اثرگذاري بر محيط داخلي ايران و تغيير محاسبات مردم فعال شد. آمريکايي‌ها همچنين سعي کردند يک تهديد نظامي معتبر عليه ايران ايجاد کنند، دوران جديدي از عمليات اطلاعاتي عليه ايران را آغاز کردند که از ابتداي انقلاب به اين سو بي‌سابقه بود، يک طراحي ويژه براي بازسازي سازماني و گفتماني جريان فتنه انجام دادند، زيرساختعمليات رواني و رسانه‌اي خود عليه ملت ايران را نوسازي کردند و همچنين استراتژي مذاکراتي خود را تغيير دادند. در اين نوشته درباره هيچ کدام از اين موارد به جز موضوع تحريم‌ها سخن گفته نشد و اميدواريم بتوانيم در آينده نزديک در مقالاتي مبسوط و مستند اين مساله را شرح دهيم که فتنه 88 ترکيبي از گزينه‌هاي فشار را عليه ايران فعال کرد که تحريم‌هاي فلج کننده اقتصادي فقط يکي از آنها بود.
3- سومين موضوعي که بدون شک بايد درباره آن سخن گفته مي‌شد اين است که پس از صدور قطعنامه 1929 تا آستانه انتخابات خرداد 1392 (يعني در بازه زماني 4 سال پس از فتنه تا انتخابات بعدي) آمريکا چگونه سعي کرد در چارچوب يک راهبرد جديد خط سازش را در ايران تقويت کند. اين هم مساله‌اي است که جداگانه و به تفصيل درباره آن سخن خواهيم گفت.
اما از همين مقدار چند نتيجه کاملا روشن مي‌توان گرفت.
يکم- قطعنامه 1929 و تحريم‌هاي يکجانبه مابعد آن به هيچ وجه تحريم‌هاي هسته‌اي نيست. اين تحريم‌ها مستقيما به درخواست جريان فتنه و با هدف حمايت از آنها وضع شد و به نوعي مجازات مردم ايران به سبب رويگرداني از فتنه گران و همچنين تلاشي براي سوق دادن اجباري دوباره آنها به سوي جريان فتنه محسوب مي‌شد.
دوم- اساسا جنايت بزرگ جريان فتنه عليه ملت ايران هم همانطور که رهبر معظم انقلاب اسلامي فرموده‌اند و ما تلاش کرديم در اين نوشته آن را مستند و بازسازي کنيم، اين است که پروژه فشار بر ايران را احيا و بشدت راديکال کرد و دشمني را که از امتيازگيري از ايران نااميد شده و به سمت امتيازدهي پيش مي‌رفت، جري کرد و به جان ملت انداخت. اين جنايت از هر جرم ديگري بزرگ‌تر است و بايد در صدر عناوين اتهامي سران فتنه قرار گيرد.
سوم- نکته پاياني هم اين است که ما به هيچ وجه درباره يک پديده تاريخي که تمام شده و رفته است سخن نمي‌گوييم. مساله فتنه 88 و تبعات راهبردي آن براي امنيت ملي جمهوري اسلامي ايران موضوعي کاملا زنده و به روز است که کشور همين حالا نيز با تبعات آن مواجه است. اين مساله، خود بخشي کوچک از يک مساله کلي‌تر تحت عنوان نحوه تاثيرگذاري فهم آمريکا از وضعيت داخلي ايران بر روند طرح‌ريزي استراتژيک ضد ايران است که بايد در جاي خود مورد مطالعه تفصيلي قرار گيرد. ما براي مبارزه با فتنه دلايل بسيار زيادي داريم. اين نوشته يکي از مهم‌ترين آن دلايل را بسط مي‌دهد و آن اين است که فتنه «تکيه گاه، شريک و انگيزه بخش آمريکا» براي جنايت عليه ملت ايران به اشکال مختلف بوده است که تحريم تنها يکي از آنهاست.

پي نوشت:

1- متن کامل تمام مقالاتي که فيش هاي مورد استناد در اين نوشته از آنها استخراج شده، نزد نويسنده موجود و قابل ارائه است.
2- لويي شاربونو، گزارش خبرگزاري رويترزاز سازمان ملل (13/1/1389)
3- بوريس کايماکف، روزنامه روسي وره ميا ناواستي (13/1/1388)
4- گزارش آسوشيتدپرس از واشنگتن (14/1/1389)
5- کريل بليانينوف و الکساندر رئوتوف، کومرسانت (14/1/1389)
6- گزارش خبرگزاري فرانسه از پکن (13/1/1389)
7- هووارد لا فرانچي، کريستين ساينس مانيتور (8/2/1389)
8- زود دويچه تسايتونگ (23/1/1389)
9- کريس باکلي و جف ماسون، گزارش خبرگزاري رويترز از پکن و واشنگتن (13/1/1389)
10- گلن کسلر، واشنگتن پست (28/2/1389)
11- تايمز (28/2/1389)
12- الکساندر رئوتف، کامرسانت (28/2/1389)
13- گزارش خبرگزاري شين هوا از برازيليا (29/2/1389)
14- لويي شاربونو، گزارش خبرگزاري رويترز از نيويورک (29/2/1389)
15-  ديويد ايگناتيوس، واشنگتن پست (31/2/1389):يک مقام ارشد آمريکا گفت ايران براي اجراي اين توافق بايد همانطور که در نسخه اوليه پيشنهاد ژنو درج شده است نخست با پنج عضو دائم شوراي امنيت و آلمان به منظور بحث هاي مفصل تر در اين باره ديدار کند و در گام دوم تهران بايد از غني‌سازي 20 درصدي خود صرف نظر کند.
16- ژان لوئيدولاوسيه، گزارش خبرگزاري فرانسه از استانبول (2/3/1389)
17- ويليام. جى. براد، ديويد سنگر،  هرالد تريبون بين المللي (9/1/1389)
18- بيل گرتز، واشنگتن تايمز (26/12/1388)
19-  کريل بليانينوف و الکساندر رئوتوف، کومرسانت (14/1/1389)
20-  جابي واريک، واشنگتن پست (12/2/1389)
21-  جين اسکينر، فاکس نيوز  (1/2/1389)
22- نسخه محرمانه اي از اين گزارش نيز دوشنبه (۱۹ آوريل 2010) به کنگره فرستاده شد.
23-  کريس باکلي و جف ماسون، گزارش خبرگزاري رويترز از پکن و واشنگتن (13/1/1389)
24- بنيامين ديرکس، فاينشنال تايمزآلمان (12/1/1389): گيدو وستروله شربت را از لبش پاک مي‌کند و ديويد ميليبند بدون ناشيگري تافي افرا مي‌مَکد و برنار کوشنر بيکار نمي‌ماند و چيزي برمي دارد و هيلاري کلينتون هم با ظرافتِ تمام آب نباتي به دهان مي گذارد. سرگئي لاوروف مايل نيست وقتي شيريني در دهان دارد از او عکس گرفته شود اما او هم نمي تواند شاد نباشد. پيام اين صحنه ها اين است: نگاه کنيد! ما يکدستيم، با هم مي‌مانيم. وزيران خارجه 8 قدرت اقتصادي در گردهمايي خود در کانادا يکي از محبوب ترين ترفند هاي خود را زدند: ناراحت کردن کسي که همکاري نمي‌کند. اين کس در حال حاضر چين است زيرا چين به اين گروه تعلق ندارد و از اين گذشته نمي خواهد از تحريم هاي شديدتر عليه ايران حمايت کند.
25- يک مقام آمريکايي هم گفته است انتظار مي رود دولت اوباما گزارشي را درباره سياست مالي چين منتشر کند. احتمالا دولت آمريکا انتشار اين گزارش را که در آن چين به‌عنوان کشوري که در سياست‌هاي مالي دستکاري مي‌کند معرفي مي‌شود به تعويق انداخته است. وزارت خزانه‌داري آمريکا قرار است پانزدهم آوريل گزارش خود درباره سياست‌هاي مالي شرکاي عمده تجاري آمريکا را به کنگره ارائه کند اما با توجه به آنکه رئيس‌جمهور چين اعلام کرده است قصد دارد در کنفرانس امنيت هسته اي در آمريکا به رياست باراک اوباما در روزهاي 12 و 13 آوريل شرکت کند، گمانه‌زني‌ها درباره تصميم دولت آمريکا مبني بر به تعويق انداختن انتشار گزارش خود درباره سياست‌هاي مالي کشورهاي عمده مانند چين افزايش مي يابد. همچنين ممکن است اين گزارش در موعد مقرر منتشر شود اما آمريکا از معرفي چين به‌عنوان کشوري که در سياست‌هاي مالي دستکاري مي‌کند خودداري کند. چين دستکاري در سياست‌هاي مالي خود را رد کرده است. شاي اوستر، وال استريت ژورنال (14/1/1389)
26- پيتر فريش و ديويد کرافورد، وال استريت ژورنال (14/1/1388): يک شرکت ايراني که با برنامه هسته‌اي تهران ارتباط نزديک دارد تجهيزات سخت‌افزاري غني سازي اورانيوم از چين وارد مي کرده است. به گفته مقاماتي که از موضوع مطلع بودند، اين اقدام با وجود تحريم ايران براي ممانعت از دسترسي اين کشور به تجهيزات هسته اي صورت گرفته است. در هفته هاي اخير شرکت ايراني اقدام به خريد شيرهاي حساس و تجهيزات اندازه‌گيري خلأ کرده است که ساخت يک شرکت فرانسوي بوده که تا ماه دسامبر متعلق به يک شرکت مختلط آمريکايي به نام تيکو اينترنشنال بوده است.
27 - ماکسيم ماکاريچف، روزنامه روسي راسيسکايا گازيه تا (13/1/1389)
28 - هاآرتص (13/1/1389)
29- تلگراف، 13/1/1389
30 - روزنامه تايمز کره  (16/1/1389)
31 - هاآرتص (13/1/1388)
32 -جيمز روبين استاديار روابط بين الملل در دانشگاه کلمبيا است. وي در دولت بيل کلينتون، رئيس جمهوري پيشين آمريکا، دستيار وزير خارجه بود.
33 -پايگاه اينترنتينيوزمکس (15/1/1389)
34 -چيپ کامينز، وال استريت ژورنال (26/12/1389)
35- Theodore Karasik
36 - چيپ کامينز، وال استريت ژورنال (26/12/1389)
37 - اشاره به طرح هدفمندي يارانه ها و پرداخت نقدي به مردم
38- چيپ کامينز، وال استريت ژورنال (26/12/1389)
39 - ريچارد هرتسينگر، روزنامه آلماني ولت (14/1/1389)
40- اندرو لي باترز، مجله تايم (19/4/1389)
41- عباس ميلاني، مدير مطالعات ايران در دانشگاه استنفورد آمريکا در گفت وگو با گزارشگر شبکه تلويزيوني الجزيره انگليسي (3/3/1389)
42 - جان بولتون، نماينده سابق آمريکا در سازمان ملل متحد در گفت و گو با شبکه تلويزيوني فاکس نيوز (14/1/1388)
43- گفت وگوي کنت کاتزمن با پايگاه اينترنتي شوراي روابط خارجي آمريکا (15/1/1389)
44- گفت وگوي کنت کاتزمن با پايگاه اينترنتي شوراي روابط خارجي آمريکا (15/1/1389)
45-  تيري کوويل از پژوهشگران موسسه روابط بين‌الملل و راهبردي فرانسه، پايگاه اينترنتي فرانسوي زبان افر استراتژيک (7/2/1389)
46- ديويد ايگناتيوس، واشنگتن پست (21/4/2010)
47- ماتيو چانس، سي‌ان‌ان (3/3/1389)
48-  دنيل دامبي، فايننشال تايمز (30/1/1389)
49-  پيتر بيکر، نيويورک تايمز (4/2/1389)
50-  الشرق‌الاوسط (7/2/1389)
51- عباس ميلاني، مدير مطالعات ايران در دانشگاه استنفورد آمريکا در گفت‌وگو با گزارشگر شبکه تلويزيوني الجزيره انگليسي (3/3/1389)
52- گفت‌وگوي محمد کريشان مجري برنامه ماوراء شبکه تلويزيوني الجزيره با کارشناسان درباره بيانيه گيتس (30/1/1389)،
53-  دامين مک الروي، ديلي‌تلگراف (31/1/1389)
54-  دامين مک الروي، ديلي‌تلگراف (31/1/1389)
55-  پيتر بيکر، نيويورک تايمز (4/2/1389)
56- کيم آر. هولمز (Kim R. Holmes) مشاور سابق وزير خارجه آمريکا و معاون رئيس سابق بنياد هريتيج است. وي کتابي با عنوان«بهترين آرزوي آزادي: رهبري آمريکا در قرن بيست و يکم» نوشته است.
57- کيم آر. هولمز، واشنگتن تايمز (3/1/1389)
58-  تيري کوويل از پژوهشگران موسسه روابط بين‌الملل و راهبردي فرانسه، پايگاه اينترنتي فرانسوي زبان افر استراتژيک (7/2/1389)
59- عنايت فاني، گفت‌وگوي جان ليمبرت، معاون مدير کل وزارت خارجه ايالات متحده آمريکا در امور ايران با بي‌بي‌سي (31/2/1389)
60- متن اصلي اين مقاله را اينجا ببينيد:
http://www.wsj.com/news/articles/SB125865647765756061?mg=reno64wsj&url=http،3A،2F،2Fonline.wsj.com،2Farticle،2FSB125865647765756061.html
61- اصل مقاله را اينجا ببنيد:
http://content.time.com/time/world/article/0,8599,1942091,00.html
62- مايکل سينگ، رئيس امور خاورميانه در شوراي امنيت ملي دولت بوش در گفت‌وگو با  شبکه تلويزيوني فاکس نيوز (15/1/1389)
63-  بنيامين نتانياهو، نخست‌وزير رژيم صهيونيستي در گفت‌وگو با جورج استفانوپولوس از پايگاه اينترنتي شبکه تلويزيوني اي‌بي‌سي نيوز (31/1/1389)
64-  جيمز بن، تايمز (31/1/1389)
65- فيليپ کراولي، سخنگوي وزارت خارجه آمريکا (31/1/1389)
66-  دنيل دامبي، فايننشال تايمز (6/2/1389)
67-  دنيل دامبي، فايننشال تايمز (6/2/1389)
68-  کلوم لينچ و ماري بت شريدان، واشنگتن پست (14/1/1389)
69-  واشنگتن پست (15/1/1389)
70-  فيليپ باتر، گزارشگر خبرگزاري فرانسه از تهران (21/1/1389)
71- بي‌بي‌سي (27/1/1389)
72-  فارين پاليسي (15/1/1389)
73-  اسپنسر اسوارتز، وال‌استريت ژورنال (27/1/1389): يکي از مقامات شرکت پتروناس گفت اين شرکت که روزانه 15 تا 20 هزار بشکه بنزين به ايران صادر مي کرد از اواسط ماه مارس ارسال بنزين به ايران را متوقف کرده است.
74- گزارش خبرگزاري رويترز از کويت (6/2/1389)
75- جاناتان وايسمن، وال‌استريت ژورنال (20/1/1389)

انتهاي پيام/ط

 
 
 
ارسال کننده
ایمیل
متن
 



جهت عضويت در کانال های خبري سلام لردگان روی تصاویر کليک کنيد
پیوند
سايت رهبري

دولت

مجلس